معرفی آدام بکر
پست معرفی آدام بکر ، توسط سایت دانلود کتاب برای شما عزیزان تهیه شده است. آدام بکر پژوهشگر، نویسنده و دانشمند است که در نوشتههای خود تلاش میکند تا تئوریهای شگفتانگیز علمی را با زبانی ساده برای عموم مردم توضیح دهد. منتقدین نیویورک تایمز کتاب او را ستودهاند و او به نامزدی جوایز مختلفی دست یافته. بهترین کتاب او «چه چیزی واقعی است؟» نام دارد.
زندگینامه آدام بکر
آدام بکر (Adam Becker) در سال 1984 و در کشور آمریکا به دنیا آمد. آدام بکر تحصیلات عالی خود را در دو دانشگاه کرنل و میشیگان گذراند. او مدرک لیسانس خود را در سال 2006 و در رشتهی فلسفه و فیزیک از دانشگاه کرنل گرفت و یک سال بعد در رشتهی فیزیک از دانشگاه میشیگان فارغالتحصیل شد. آدام بکر دکتری خود را در رشتهی کیهانشناسی محاسباتی در سال 2012 و در دانشگاه میشیگان به پایان رساند.
آدام بکر پس از پایان تحصیلات، به یکی از دغدغههای جدی خود پرداخت. او تلاش میکرد که در سخنرانیهای عمومی گوناگون، حقایق شگفتآور علمی را به زبانی ساده و دقیق برای مردم و دوستداران علم توضیح دهد.
او به این منظور با شبکههای مختلفی چون شبکهی 4 بیبیسی همکاری کرد. آدام بکر علاوه بر پژوهشهای علمی در حوزهی فیزیک، به رابطهی میان فلسفه و علم و فلسفه و صنعت نیز میپردازد. او همچنین متخصص ارتباطات علمی و روابط رسانهای در آزمایشگاه ملی لارنس برکلی است.
معرفی و دانلود بهترین کتابهای آدام بکر
بهترین کتابهای آدام بکر
آدام بکر در کتابهای خود، نتایج پژوهشهای شگفتانگیز علمی را با زبانی ساده توضیح میدهد. در این بخش، به بهترین کتاب آدام بکر خواهیم پرداخت:
کتاب چه چیزی واقعی است؟ (?What is Real): فیزیک کوانتوم یکی از مهمترین و جذابترین نظریههای علمی است. آدام بکر در این کتاب تلاش میکند تا اصول نظریهی کوانتوم را با زبانی ساده و روان، برای مخاطبان عام و دوستداران کتاب توضیح دهد. این کتاب پس از انتشار در سال 2018 مورد توجه مخاطبان و منتقدان کتاب قرار گرفت و از طرف منتقدین نشریهی نیویورک تایمز برگزیده شد، و همچنین نامزد دریافت جایزهی گودریدز در بخش علم و فناوری گردید.
جملات برگزیده آدام بکر
آدام بکر از طریق جملات و کلمات خود، وجوه هیجانانگیز و شگفتآور علم را به ما نشان میدهد. در این بخش، به جملات برگزیدهی آثار آدام بکر اشاره خواهیم کرد:
حتی اشیای پیشپاافتاده نیز از عناصر کهکشانی شگفتآور ایجاد شدهاند. (کتاب چه چیزی واقعی است؟)
بشر سالیان سال در اندیشهی خود با یک مشکل و تضاد منطقی بزرگ دستوپنجه نرم میکرد، مشکلی که درست در مرکز جهانبینیاش بود. (کتاب چه چیزی واقعی است؟)
بخشی از کتاب چه چیزی واقعی است؟
وجود این جایگزینهای عملی، نادرست بودن این ایده را که ما در فیزیک کوانتوم ناچاریم از واقعیت صرف نظر کنیم، ثابت میکند. بااین حال، هنوز بیشتر فیزیکدانها شکلی از این ایده را تائید میکنند. هنوز آن را در کلاسهای درس آموزش میدهند و هنوز آنچه که معمولاً برای عموم تصویر میشود همین است. حتی وقتی جایگزینها مورداشاره قرار میگیرند، تنها به عنوان جایگزین پیش فرض اصلی در نظر گرفته میشوند، فارغ از این واقعیت که پیش فرض اصلی به کلی غیرعملی است.
بنابراین، تقریباً صد سال پس ازاینکه نظریه کوانتوم برای اولین بار شکل گرفت- پس ازاینکه جهان و زندگی تک تک انسانهای موجود در آن را، خوب یا بد، به طور کامل تغییر داد- ما هنوز نمیدانیم که این نظریه درباره ماهیت واقعیت چه میگوید. این داستان کاملاً عجیب، موضوع کتاب حاضر است.
***
اتمها هم مثل بیشتر قهرمانان حماسی مشکلاتی دارند که ما انسانهای عادی نداریم. ما مخلوقاتی اهل عادت هستیم و به شکل ملالت باری اصرار داریم که هر بار، فقط در یک موقعیت باشیم. اما اتمها مستعد هوس بازی هستند. مثلاً فرض کنید در آزمایشگاهی، یک تک اتم در مسیری در حال پرسه زدن باشد و به یک دوراهی برخورد کند که در آن میتواند به چپ یا راست برود.
اما اتم به جای انتخاب یک راه و ادامه آن- کاری که من و شما انجام میدهیم- با بحران دودلی در مورد کجا بودن و کجا نبودن دست به گریبان میشود. درنهایت، هملت نانومتری ما هر دو را انتخاب میکند.
این طور نیست که اتم شکافته شود یا یک مسیر و بعد مسیر دیگر را انتخاب کند- بلکه بی اعتنا به قوانین منطق، هر دو مسیر را همزمان طی میکند. قوانینی که برای من و شما و شاهزادههای دانمارکی کاربرد دارند، برای اتمها کاربردی ندارند. آنها در جهان متفاوتی زندگی میکنند که فیزیک متفاوتی بر آن حاکم است:جهان زیرمیکروسکوپی کوانتوم.
***
حالا هیتلر قانونی تصویب کرده بود که بر اساس آن، داشتن هرگونه شغل در زمینه ی خدمات دولتی، از جمله استادی در دانشگاههای دولتی برای هر کسی که از نژاد «آریایی خالص » نباشد ممنوع بود. از نظر پلانک، این اقدام منطقی نبود. او به هیتلر گفته بود، «انواع مختلفی از یهودیان وجود دارند، برخی برای بشریت ارزشمند و برخی بی فایدهاند.
و باید بین این دو تفاوت قائل شد .» اما جواب هیتلر این بود که، «این درست نیست. یهودی یهودی است. همه یهودیان به هم میچسبند، مثل زالو .» پلانک خط مشی متفاوتی را در پیش گرفت.
«وادار کردن یهودیان ارزشمند به مهاجرت خودزنی است، چون ما به کار علمی آنها نیاز داریم. » هیتلر با شنیدن اینکه ممکن است زمانی به کمک یک یهودی نیاز پیدا کند به تندی پرخاش کرد، «اگر برکناری دانشمندان یهودی به معنای نابودی علوم معاصر آلمان باشد، میتوانیم چند سالی را بدون علم سپری کنیم ».
***
بخشی از مسئله به خاطر این است که فیزیکدانها عموماً چیز زیادی درباره فلسفه نمیدانند. درواقع عدم تقارن شدیدی بین این دو رشته وجود دارد؛ با اینکه فلاسفه معمولاً فیزیک را واقعاً جدی میگیرند- فلاسفه فیزیک با ریاضیاتِ فیزیک آشنایی دارند و اغلب به مدارج علمی بالایی در هر دو رشته دست یافتهاند- اما فیزیکدانها بهندرت در زمینه ی فلسفه مطالعه دارند.
اما برخی فیزیکدانها با وجود ناآگاهی از فلسفه (یا به احتمال بیشتر به خاطر ناآگاهی خودشان)، علناً نسبت به این موضوع تحقیرآمیز برخورد میکنند. استیون هاوکینگ در سال ۲۰۱۱ گفته بود: «فلسفه مرده است.
فلاسفه با پیشرفتهای امروزی در عرصه علم همگام نبودهاند. به خصوص با فیزیک. » و به گفتهی نیل دگراس تایسون، مطالعه فلسفه «واقعاً میتواند شما را آشفته کند. » تایسون ادعا میکند: «تقریباً بعد از ظهور مکانیک کوانتومی…
فلسفه اساساً راهش را از مرزهای علوم فیزیک جدا کرد. من متأسفم، چون نیروی فکریِ موجود در این حوزه میتوانست کمک زیادی باشد، اما امروز نیست. » فیزیکدانی به نام لورنس کراوس نیز حدس میزند که دشمنی بین فیزیک و فلسفه از حسادت فلاسفه ناشی میشود، «چون علم پیشرفت میکند و فلسفه نمیکند ».
او ادعا کرده «فلسفه حوزه ای است که، متأسفانه، من را یاد جوک قدیمی وودی آلن میاندازد. اینکه «کسانی که نمیتوانند کاری انجام دهند، تدریس میکنند و کسانی که نمیتوانند تدریس کنند، ورزش یاد میدهند ». و بدترین بخش فلسفه، فلسفه علم است… واقعاً به سختی میتوان درک کرد که چه چیزی آن را توجیه میکند.
***
مسئله این است که فلسفه به لحاظ وجهه و تصویر ذهنی مشکل دارد. فلاسفه شخصیتهایی مرموز و مذهبی و افراد خالی بندی تصور میشوند که هر چیزی میگویند، جدا از واقعیت است. به طورکلی تصویری که از این رشته وجود دارد، انسانهایی را نشان میدهد که هزاران سال به تعقیب پرسشهای بزرگی رفته اند- مثلاً اینکه معنای زندگی چیست؟ چرا درد و رنج وجود دارد؟- و بدون هیچ پاسخ مناسبی برمیگردند.
اما فلاسفه فیزیک و بیشتر فلاسفه دیگر، اصلاً جایی در این تصویر ندارند؛ آنها روی سؤالات کاملاً معینی کار میکنند و در این راه از دقت منطقی و اطلاعات حاصل از جدیدترین پیشرفتهای علمی و همچنین تجربیات حسی مستقیم استفاده میکنند.»