معرفی میگل دو سروانتس
پست معرفی میگل دو سروانتس ، توسط سایت دانلود کتاب برای شما عزیزان تهیه شده است. میگل د سروانتس (Miguel de Cervantes) در شهر آلکالا، واقع در کشور اسپانیا، دیده به جهان گشود. پدر وی طبیبی دورهگرد بود که از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکرد. او نیز در اغلب این سفرها پدر را همراهی میکرد. میگل د سروانتس هرگز به مکتب نرفت و تمام آموختههایش را با حضور در صحنهی اجتماع به دست آورد. او جوانی جسور و شمشیرزن بود که علاقهی شدیدی به سیروسفر داشت.
میگل دو سروانتس کیست؟
میگل د سروانتس در بیستوسهسالگی به ایتالیا رفت و پس از گذشت مدتی کوتاه به عنوان سرباز به نیروهای پیادهنظام پیوست. پس از حضور در چند نبرد جنگی و خدمت در گروههای نظامی مختلف، در سال 1575، هنگام بازگشت به اسپانیا، به دست اعراب اسیر شد و در الجزایر به زندان افتاد. پس از یک سال بردگی، میگل د سروانتس دست به فرار زد، اما توفیقی حاصل نشد و با مشقت و سختی فراوان دوباره به اسارت درآمد. پدر و مادر او چند کیسه زر برای بازخریدن وی به الجزایر فرستادند که این تلاش نیز برای آزادی او ناموفق بود. پس از فرار نافرجامی دیگر و وقوع اتفاقات مختلف، سرانجام بر اثر کوشش خانواده و کمک بازرگانان مسیحی ساکن الجزیره، میگوئل دو سروانتس در سال 1581، آزاد شد و سپس به پرتغال رفت.
میگل د سروانتس مدت کوتاهی پس از شرکت در جنگهای آزورس، به قصد رسیدن به آرامش در زندگی، دختر جوانی را به همسری برگزید. اما این ازدواج نیز نتوانست ذهن آشفتهی او را آرام سازد. در همین دوران بود که او برای نخستین بار نوشتن را آغاز کرد. میگل د سروانتس تا سال 1587، نمایشنامه و اشعار متعددی خلق کرد؛ اما برخلاف تصوری که خود از آثار خویش داشت، در حقیقت آنها از ارزش ادبی بالایی برخوردار نبودند. لوپ دو وگا، نمایشنامهنویس برجستهی همعصر سروانتس، درمورد شعر او گفته بود: «در تمام اسپانیا شاعری به بدی سروانتس ندیدهام.» در سال 1984، میگل د سروانتس نخستین رمان خود را با عنوان «گالائتنا» به نگارش درآورد. این کتاب نسبت به آثار پیشین او با استقبال بهتری روبهرو شد؛ اما همچنان نتیجهای را که او دنبال میکرد در پی نداشت.
دن کیشوت و اوج نویسندگی میگل د سروانتس
میگل د سروانتس پس از آزمودن مشاغل مختلف و ناتوانی در کسب درآمد کافی، به علت تنگدستی شدید، سرانجام در سال 1590، دوباره ناچار شد نویسندگی را از سر بگیرد. او با ناشری قرارداد بست که در ازای نوشتن شش نمایشنامه، سیصد دوکا دریافت کند؛ مشروط بر آنکه نمایشنامهها از بهترین آثاری باشند که اسپانیا تا آن زمان به خود دیده بود. اما میگل د سروانتس نتوانست رضایت ناشرش را برآورده کند؛ از همین روی دوباره گرفتار فقر شدید شد و تا سال 1600، (بر اثر اتفاقاتی که از آنها اطلاعات دقیقی در دسترس نیست) به زندان افتاد.
زندگینامه و دانلود بهترین کتابهای میگل د سروانتس
میگل د سروانتس زمانی که در زندان گرفتار بود نوشتن رمان بزرگ «دن کیشوت» را آغاز کرد. قسمت اولین این کتاب در سال 1605 به چاپ رسید و خیلی زود در کشورهای اسپانیا و پرتغال، با استقبالی بیسابقه روبهرو شد. قسمت دوم دن کیشوت، ده سال بعد، یعنی در سال 1615 منتشر شد و همانند قسمت اول، تحسین همگان را برانگیخت. دن کیشوت به زبانهای انگلیسی و فرانسه ترجمه شد و سروانتس را به اوج شهرت رساند؛ اما ثروتی نصیب وی نکرد و او تا آخر عمر، کهنهسربازی فقیر باقی ماند.
میگل د سروانتس سرانجام در سال 1616، در 69سالگی، چشم از جهان فرو بست.
بهترین کتابهای میگل د سروانتس
کتاب داستانهای عبرتانگیز (Exemplary Stories): کتاب داستانهای عبرتانگیز شامل دوازده داستان بلند از میگل د سروانتس است که نخستین بار در سال 1613 به انتشار رسید. داستانهای «استاد شیشهای» و «ازدواج رندانه» از شناختهشدهترین داستانهای این مجموعه به شمار میروند.
کتاب دن کیشوت (The Ingenious Gentleman Don Quixote of La Mancha): رمان دون کیشوت مشهورترین اثر میگل د سروانتس و بیشک یکی از بزرگترین رمانهای تاریخ جهان است. سروانتس در این کتاب دوجلدی داستان زندگی مردی متوهم با نام دن کیشوت را روایت میکند. او در خیالات خود پهلوانی بیرقیب است که با همراهی «سانچو پانزا»، مهتر سادهلوح خود، مردم را از گرفتاریها نجات میدهد.
سبک نگارش و دیدگاههای میگل د سروانتس
میگل د سروانتس در دورانی میزیست که نظام پهلوانی رو به زوال میرفت و نجیبزادگان و شوالیهها به سبب قدرتمند شدن بازرگانان، به تدریج جای خود را در جامعه تنگ و تنگتر میدیدند. او که متفکر و هنرمندی بزرگ بود نمیتوانست این تحولات در جامعهی اسپانیا را نادیده بگیرد؛ از همین روی شروع به نوشتن کتاب دن کیشوت کرد؛ اثری انتقادی و طنزآمیز درمورد ابتذالات عصر پهلوانی. نکتهی قابل توجه این است که میگل د سروانتس، رمان دن کیشوت را در شرایطی خلق کرد که بیشتر طول عمر خود را در اسارت، فقر و مشقت فراوان سپری کرده بود؛ رمانی که حالا قرنهاست مخاطبان خود را شاد و سرخوش نگاه داشته است.
دن کیشوت نماد طبقهای است که قدرت و نفوذ خود در جامعه را از دست داده است اما نمیخواهد این افول را باور کند. از همین روی این نجیبزادهی پیر و ناتوان، شمشیری مضحک میبندد، زرهی تنگ بر تن میکند، بر اسب ازپاافتادهی خود سوار میشود و همراه با مهتر سادهلوح خود سفر میکند و حریف میطلبد. دن کیشوت را میتوان مظهر مردمانی دانست که علیرغم داشتن آرمانهای اخلاقی باارزش، به علت نادانی، لجوجانه و خودسرانه بر ضد ارزشهای خود عمل میکنند. ویساریون بلینسکی، منتقد ادبی بزرگ روس، عقیده دارد که همهی افراد تا حدودی به دن کیشوت میمانند، اما کسانی دن کیشوتاند که ذات پاک و شریف، و ارادهای قوی دارند اما از مهارت عملی بیبهرهاند.
اقتباسهای سینمایی و فرهنگی از میگل د سروانتس
بالهی دن کیشوت (Don Quixote): ماریوس پتیپا، یکی از برجستهترین اساتید باله در تاریخ، در سال 1869 یک نمایشنامهی چهارپردهای باله بر اساس رمان دن کیشوت طراحی کرد و همین عنوان را برای آن برگزید.
نمایشنامه و فیلم سینمایی مردی از لا مانتا (Man of La Mancha): مردی از لا مانتا نمایشنامهای موزیکال از دیل واسرمن است. واسرمن این اثر را با اقباس مستقیم از کتاب دن کیشوت نوشته بود. آرتور هیل، کارگردان فقید آمریکایی، چند سال پس از انتشار نمایشنامهی مردی از لا مانتا، براساس داستان آن، فیلمی با همین عنوان کارگردانی کرد.
فیلم سینمایی مردی که دن کیشوت را کشت (The Man Who Killed Don Quixote): مردی که دن کیشوت را کشت نام فیلمی از تری گیلیام، فیلمساز آمریکایی، است. گیلیام فیلمنامهی این اثر را با اقتباس غیرمستقیم از کتاب دن کیشوت، اثر میگوئل دو سروانتس، نوشت.
زندگینامه و دانلود بهترین کتابهای میگل د سروانتس
جملات برگزیده میگل د سروانتس
حقیقت ممکن است نازک شود، اما هرگز نخواهد شکست، و همواره بالاتر از دروغها ظاهر میشود؛ همانطور که روغن بر روی آب شناور است. (کتاب دن کیشوت)
وقتی زندگی خود مجنون بهنظر میآید، چه کسی میداند که دیوانگی کجاست؟ (کتاب دن کیشوت)
هیچ کتابی آنقدر بد نیست که حتی یک نکتهی خوب هم در آن پیدا نشود. (کتاب دن کیشوت)
چه مردی میتواند ادعا کند که از سرّ ذهن یک زن خبر دارد؟ (کتاب دن کیشوت)
توصیهی من را بپذیر و برای مدت بسیار طولانی زندگی کن. زیرا دیوانهوارترین کاری که یک نفر میتواند در زندگی انجام دهد، این است که به خودش اجازهی مردن بدهد. (کتاب دن کیشوت)
انکار نمیکنم که اتفاقی که سرمان آمد خندهدار است. اما چون خندهدار است دلیل نمیشود که آن را جایی تعریف کنیم؛ زیرا همه به اندازهی کافی باهوش نیستند که به مسائل از دید صحیحی نگاه کنند. (کتاب دن کیشوت)
لطافت طبع و شوخطبعی در ذهن انسانهای احمق جای نمیگیرند. (کتاب دن کیشوت)