معرفی گی تا ساوربی

معرفی گی تا ساوربی

پست معرفی گی تا ساوربی ، توسط سایت دانلود کتاب برای شما عزیزان تهیه شده است. گی تا ساوربی نمایش‌نامه‌نویس و نویسنده‌ی ادبیات کودک و نوجوانِ انگلیسی بود که با نمایش‌نامه‌ی پرآوازه‌ی «رادرفورد و پسر» شناخته می‌شود. ساوربی یک نویسنده‌ی فمینیست بود که در نوشته‌هایش می‌توان لحن و دغدغه‌های زنانه‌ی او را کاملاً حس کرد. از میان آثار مهم او می‌توان به کتاب «نامادری» اشاره کرد.

زندگینامه گی تا ساوربی

گی تا ساوربی (Katherine Githa Sowerby) در روز ششم اکتبر سال 1876 در گیتس‌هد انگلستان متولد شد. او در خانواده‌ای هنرمند و کارخانه‌دار بزرگ شد. پدرش جان جی. ساوربی، نوه‌ی نویسنده‌ی ناتورالیست انگلیسی، جیمز ساوربی، نقاش و طراح بود. گی تا ساوربی در یک خانواده‌ی فرهیخته با پیشینه‌ی هنری رشد پیدا کرد و همین بستر باعث شد تا او به یک نویسنده‌ی تحسین‌برانگیز و کنجکاوی‌برانگیز تبدیل شود. مهم‌ترین نمایشنامه‌ی او یعنی «رادرفورد و پسر» در اولین اجرایی که در لندن داشت یک دستاورد عظیم و جادویی بود. اجرای این نمایش «یک شگفتی» توصیف شد و توجه اکثر علاقه‌مندان به هنرهای نمایشی را به خود جلب کرد.

ساوربی حرفه‌ی نویسندگی را با نوشتن کتاب کودک آغاز کرد و خواهرش طراحی‌های آنان را انجام می‌داد. ساوربی نویسنده‌ی فمینیستی بود که بیشتر دوران کودکی را در خفا و سکوت سپری کرد. او عضو انجمن فابین بود که در واقع یک سازمان سوسیال‌دموکرات بود. با وجود آن‌که ساوربی به مکاتب و مرام‌هایی نظیر فمینیسم و سوسیالیسم علاقه‌مند بود اما تا پیش از نگارش رادرفورد و پسر که نمایشنامه‌ای اجتماعی است، بیشتر وقت خود را به نوشتن کتاب‌های کودک لطیف و زیبا سپری می‌کرد.

نمایش رادرفرود و پسر به قدری موفق عمل کرد که در چندین کشور و به وسیله‌ی گروه‌های نمایشی مختلف اجرا شد. همچنین این نمایشنامه به چندین زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شد و مخاطبینی جهانی یافت. یک منتقد ادبی انگلیسی بعد از نمایش «رادرفورد و پسر» نوشت: «این یکی از قدرت‌مندترین آثار نمایشی از نسل جدید نمایش‌نامه‌نویسان است».

این نمایش را گی تا ساوربی با نام ساختگی «کی. جی. ساوربی» منتشر کرده بود و مردم گمان می‌کردند که خالق اثر یک مرد است، اما وقتی او نام و جنسیت حقیقی خود را افشا کرد، خیلی زود به شهرت یک سلبریتی رسید. گفتنی است که نوشته‌های او را با سبک ادبی هنریک ایبسن، نمایش‌نامه‌نویس بزرگ نروژی، مقایسه کرده‌اند.

همچنین این نیز گفتنی است که وقتی گیتا ساوربی به شهرت رسید و همگی متوجه نام واقعی او شدند دیگر نتوانست از مرکز دید خبرنگاران و مردم دور بماند. او دیگر تبدیل به ستاره‌ی بزرگ صحن نمایش شده بود. اما این شهرت و آوازه زیاد دوام نیاورد و وقتی به آرامی شهرت او رو به افول رفت، خشم و اندوهی عظیم گیتا ساوربی را فراگرفت. ساوربی پیش از مرگ تمام نوشته‌های خود را به همراه عکس‌های خانوادگی آتش زد. گیتا سوئربی در روز سی‌ام ژوئن سال 1970 در سن 94 سالگی درگذشت.

بهترین کتاب‌های گی تا ساوربی

بهترین کتاب‌های گی تا ساوربی

کتاب رادرفرود و پسر (Rutherford and Son): کتابی که توسط منتقدان بهترین نمایشنامه‌ی ادبیات انگلستان در دهه‌ی دوم قرن بیستم توصیف شده. نمایشنامه در باب رادرفرود است؛ یک مرد قدرتمند که رهبری خانه و کارخانه‌ای را بر عهده دارد. اما وقتی که فرزندانش علیه او قد علم می‌کنند، دیگر مانند گذشته همه چیز آن‌طور که رادرفورد می‌خواهد پیش نمی‌رود. این اثر بزرگ و پرآوازه که باعث شد برای مدتی ساوربی به یکی از مشهورترین چهره‌های انگلیسی تبدیل شود، روایتی شخصی را پی می‌گیرد که در آن ساختارهای خانوادگی و اجتماعی در دل داستانی آشنا مورد بررسی قرار می‌گیرند و نمایان می‌شوند.

کتاب نامادری (The Stepmother): این نمایشنامه‌ی فمینیستی در باب یک نامادری است که به تنهایی دو دختر را بزرگ می‌کند و در عین حال سعی دارد زندگی حرفه‌ای خود را پیش ببرد. این داستان پیشرو که در دهه‌ی بیست میلادی می‌گذرد به جنبه‌هایی از ایده‌ی فمینیسم عینیت می‌بخشد که دهه‌ها بعد طرح شدند. نویسنده در این داستان سعی دارد نشان دهد که در یک ساختار مردسالارانه، یک زن مستقل چگونه ممکن است هر لحظه زندگی شخصی و حرفه‌ای‌اش مورد خطر واقع شود.

معرفی کتاب رادرفورد و پسر
کتاب رادرفورد و پسر نمایشنامه‌ای نوشته گی‌تا ساوربی است که با ترجمه سمیه نصراللهی می‌خوانید. داستان درباره خانواده‌ای فقیر است که در یک خانه باهم زندگی می‌کنند و مدام سر کوچک‌ترین چیزها بحث و دعوا می‌کنند. اما چه باعث شده تا کار این خانواده به اینجا بکشد؟

نمایش رادرفورد و پسر در لندن و بعد در نیویورک بارها و بارها به روی صحنه رفت. منتقد تئاتر تایمز، این نمایش را اینطور توصیف کرد: «نمایشنامه‌ای که به راحتی فراموش نمی‌شود.»

درباره کتاب رادرفورد و پسر
رادرفورد و پسر درباره اعضای یک خانواده است که همیشه با هم در جنگ و جدال هستند. آقای رادرفورد سرمایه‌دار، پسرش را به لندن فرستاده است تا در یک مرکز تحصیلی خوب درس بخواند اما پسر به تحصیلاتش پشت پا می‌زند و با دختری از طبقه کارگر به نام ماری ازدواج می‌کند. وقتی که فرزند آن‌ها، تونی، به دنیا می‌آید، آن‌ها از پس خرج‌هایشان برنمی‌آیند و به ناچار نزد برای زندگی نزد آقای رادرفورد برمی‌گردند…

کتاب رادرفورد و پسر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
رادرفورد و پسر، اثری است برای تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی و دوست‌داران تئاتر و نمایشنامه.

بخشی از کتاب رادرفورد و پسر

مری: (خونسرد) درباره این موضوع با آقای رادرفورد صحبت کردی؟

جان: آره بالاخره گفتم که چیه… اما خب معلومه که بهش نگفتم چطور انجام می‌شه… اصلاً گوش نداد چی می‌گم، انگار داشتم با یه تیکه گرانیت حرف می‌زدم. بعداً می‌فهمه که باید با دقت گوش می‌داد… مارتین رو مجاب کردم باهاش حرف بزنه.

مری: چرا مارتین؟

جان: چون تو این کار به من کمک کرد و چون اون تنها کسیه که تو دنیا پدر به حرفش گوش می‌ده.

مری: اون به مارتین اعتماد داره. مگه نه؟ کاملاً بهش اعتماد داره.

جان: خدایا! آره مارتین دست از پا خطا نمی‌کنه و پدر خوب به حرفش گوش می‌ده.

مری: (کار خودش را از سر می‌گیرد.) کِی قراره بهش بگه؟

جان: اوه قطعاً اون شانسش بیشتره. از پسش برمی‌آد.

مری: (بافتنی‌اش را پایین می‌آورد.) امروز؟ پس یعنی مارتین واقعاً اعتقاد داره یه چیزی از توش درمی‌آد؟

جان: (با دلخوری) یه چیزی از توش می‌آد. عزیزم مری می‌دونم منظوری نداری ولی خیلی وقتا از همه ترسناک‌تری. من بارها و بارها به تو گفتم می‌خوام آینده‌مو بسازم و چون بعضیای دیگه با من موافقن. تو از روی مهربونیِ زیاد اون چیزی که من می‌گم رو قبول می‌کنی. این‌طوری بقیه فکر می‌کنن تو هیچ اعتقادی به من نداری.

مری: (با ناامیدی کوتاه می‌آید.) متأسفم. دیگه درباره‌ش بیشتر از این حرف نمی‌زنیم. من هم این رو بارها گفتم اون‌قدر که از شنیدنش حالت بد می‌شه و این اصلاً خوب نیست.

جان: مری حساس نشو… منظورم بی‌رحم بودن نیستا، اما این یه کم ناامیدکننده‌ست مگه نه؟ وقتی بالاخره من یه چیز درستی پیدا کردم تو این‌همه بهش بی‌میلی. چون واقعاً فقط یه بار پیش می‌آد. همه چیز رو می‌تونه عوض کنه و تو می‌تونی کاری که دلت می‌خواد رو انجام بدی و اون‌جوری که خودت می‌خوای لذت ببری و همه چیز رو درباره تمام اون سال‌های پلید تو خیابون والتون فراموش کنی. (به مری نزدیک می‌شود و بازویش را دور او حلقه می‌کند.) سخت نگیر. چی داری درست می‌کنی؟

مری: کلاه برای تونی.

جان: کوچولوی بی‌خانمان عزیزم. این‌طوری نیست؟

مری: آره… جان برای خوشحال‌کردن من چیزی نگو.

جان: برای خوشحال‌کردنت می‌گم… فکر می‌کنم اون یه بی‌خانمان کوچولوئه عزیزه. (از خودش خجالت می‌کشد.) ما هم به زودی به اندازه پادشاه‌ها خوشحال می‌شیم.

مری: به همون اندازه که قبلاً بودیم؟

جان: خوشحال‌تر. پولدار می‌شیم.

مری: نمی‌تونیم خوشحال‌تر بشیم. (او می‌نشیند درحالی‌که دستانش روی دامنش است. مشتاق است.) یه جفت بچه بودیم. مگه نه؟

جان: اوه. نمی‌دونم.

مری: چه اشتباهاتی. فکر می‌کردم این خیلی متفاوته و به جرئت می‌تونم بگم تو هم همین‌طوری فکر می‌کردی، هر چند هیچ وقت به زبون نیاوردی. فکر می‌کنم واقعاً درسته که اونا فکر کنن ما نه کار داریم و نه پول و فقط یه بچه داریم که هیچی نداریم که وقتی بزرگ‌تر شد بهش بدیم.

جان: چقدر الکی نگرانی.

مری: آره نگرانم و تو نمی‌دونی چقدر.

جان: اما برای چی؟

مری: برای تونی.

📚✨ مقالات پیشنهادی جزوه پرو
برچسب ها
دیدگاه ها

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کابین وردپرس قالب وردپرس آموزش وردپرس