معرفی والت ویتمن
پست معرفی والت ویتمن ، توسط سایت دانلود کتاب برای شما عزیزان تهیه شده است. والت ویتمن شاعر، روزنامهنگار و مقالهنویس آمریکایی است که با لقب «پدر شعر آزاد آمریکا» شناخته میشود. کتاب «برگهای علف» یکی از مهمترین و بهترین آثار والت ویتمن است که نقطهی عطفی در تاریخ ادبیات آمریکا به شمار میآید.
زندگینامه والت ویتمن
والت ویتمن (Walt Whitman)، با نام کامل والتر ویتمن جونیور، در روز 31 مهی سال 1819 در وستهیلز واقع در ایالت نیویورک آمریکا به دنیا آمد. مادرش، لوئیزا ون ولسور، هلندی و پدرش، والتر ویتمن، انگلیسیتبار بود.
اگرچه خانوادهی ویتمن صاحب مزرعهی بزرگی بودند، در زمان تولد والت ویتمن درآمد حاصل از زمین بهقدری کاهش پیدا کرده بود که پدر مجبور شد به نجاری روی بیاورد. در سال 1823، پدرْ خانواده را به بروکلینِ در حال رونق منتقل کرد و وارد ساختوساز خانه و معاملهی املاک شد، با وجود این نمیتوانست از پس مخارج خانوادهای با نُه فرزند بربیاید.
والت ویتمن که فرزند دوم خانواده بود، در بروکلین به یک مدرسهی دولتی میرفت، ولی در 12سالگی تحصیل رسمی را رها کرد و برای کمک به خانواده مشغول به کار شد. او در یک چاپخانه، یادگیری حرفهی چاپ را شروع کرد و در کنار کار، با مطالعهی آثار فاخر هومر، دانته آلیگیری و ویلیام شکسپیر، از کتاب، هنر و ادبیات غافل نماند.
والت ویتمن تا 17سالگی در چاپخانهی نیویورک بهعنوان متصدی چاپ مشغول به کار بود. بعد از آن، شغل معلمی و روزنامهنگاری را هم در لانگآیلند تجربه کرد. در 23سالگی، سردبیر روزنامهی کوچکی در نیویورک بود، تا اینکه در سال 1846 در روزنامهی بروکلین ایگل که یکی از روزنامههای مهم آن زمان به شمار میآمد، به سِمت سردبیری منصوب شد، اما دو سال بعد بهدلیل حمایت از جناح ضدبردهداریِ Free Soil که متعلق به حزب دموکرات بود، از این روزنامه اخراج شد. این شد که به نیواورلئان رفت و پس از سه ماه کار در کِرِسنت به نیویورک برگشت. تلاشهای بیثمر والت ویتمن برای شروع دوبارهی روزنامهنگاری او را بهاجبار به ورطهی شغل پدریاش یعنی معاملهی املاک کشاند و تا سال 1855 به آن مشغول بود.
زندگینامه و دانلود بهترین کتابهای والت ویتمن
والت ویتمن بخش زیادی از عمرش را در نیویورک و لانگآیلند به پیادهروی و مشاهده گذرانده بود. او همیشه به تماشای تئاتر مینشست، از نمایشنامههای شکسپیر لذت میبرد و به شنیدن موسیقی، بهخصوص اپرا، علاقهمند بود. یکی دیگر از علاقهمندیهایش، یعنی مطالعه در کتابخانهی نیویورک، سبب شد که در 36سالگی سبک جدیدی از سرودن شعر را امتحان کند، و این آغازی بود برای تولد «پدر شعر مدرن آمریکا».
والت ویتمن در دورهی جنگ داخلی آمریکا و پس از آن
در سال 1861، جنگ داخلی آمریکا شروع شد. یک سال از آغاز جنگ گذشته بود که والت ویتمن از مجروح شدن برادرش در شهر فردریکسبورگ خبردار شد. برای همین خودش را به آنجا رساند و مدتی در اردوگاه اقامت کرد. بعد از مدتی تصمیم گرفت در این شهر ماندگار شود و یک کار ساده پیدا کرد. در اوقات فراغت هم به سربازان مجروح سر میزد و با حقوق ناچیزش هدایایی کوچک برایشان میخرید. درواقع با این کار تلاش میکرد هم از رنجهای جسمانی آنها و هم از رنج افسردگی خودش بکاهد.
والت ویتمن در ژانویهی 1865 توانست منشی وزیر کشور شود و با اینکه در ماه مه ترفیع گرفت، یک ماه بعد اخراج شد. چراکه وزیر کشور بهترین کتاب والت ویتمن یعنی «برگهای علف» را غیراخلاقی میدانست. بعد از این اتفاق، با کمک ویلیام اوکانر، دوست روزنامهنگارش، توانست در دفتر دادستان کل، پستی به دست آورد.
والت ویتمن در سال 1872، بعد از تحمل یک بحران عاطفی طولانیمدت، بیمار و سال بعد دچار سکتهی مغزی و فلج موقت شد. چند ماهی که گذشت، بعد از اندکی بهبودی، بهسراغ مادرِ در حال احتضارش که در شهر کامدن بود رفت و همانجا بود که تصمیم گرفت از پست خود در دفتر دادستانی کنارهگیری کند و در شهر کامدن بماند.
بعد از تلاشهای بسیار برای چاپ ویرایش جدید کتابش، تبلیغات روزنامهها کمک کردند تا فروش نسخههای جدید بهخوبی پیش برود، تا جایی که والت ویتمن توانست کلبهی کوچکی در کامدن بخرد تا بقیهی عمرش را در آنجا بگذراند. هرچند اوضاع مالی روبهراهی نداشت و به قول خودش یک شاعر فراموششده بود، توانست دوستان تازهای مثل هوراس ترابل پیدا کند، کسی که زندگینامهی والت ویتمن را نوشت و ثبت کرد.
والت ویتمن در 26 مارس 1892 در مقبرهای که خودش طراحی کرده بود در گورستان Harleigh به خاک سپرده شد.
زندگینامه و دانلود بهترین کتابهای والت ویتمن
سیر نویسندگی والت ویتمن
والت ویتمن در بهار سال 1855، بهقدری شعر مدرن سروده بود که برای چاپ یک کتاب کمحجم کافی به نظر میرسید، اما هیچ ناشری اثرش را نپذیرفت. برای همین بعد از معاملهی یک ملک تصمیم گرفت کتابش را با هزینهی خودش چاپ و منتشر کند. روی جلد اولین نسخه از کتاب برگهای علف، نام نویسنده و شاعر وجود نداشت، بهجایش پرترهای از والت ویتمن روی آن خودنمایی میکرد.
اگرچه ظاهر کتاب برای مخاطبان جذابیت چندانی نداشت، شعرهایی که والت ویتمن به سبک جدید سروده بود توجه بسیاری را به خود جلب کرد. تا آنجا که رالف والدو امرسون، شاعر و مقالهنویس، پس از خواندن برگهای علف نامهای به ویتمن نوشت و او و شعرهایش را بسیار ستایش کرد.
والت ویتمن همچنان به نوشتن شعرهای مدرن در دفترچهی خصوصیاش ادامه میداد. او در سال 1856 چاپ دوم کتاب برگهای علف را منتشر کرد که شامل ویرایش تازهای از شعرهای قبلی بود، بههمراه چند شعر جدید. چاپ دوم کتاب شکست مالی بدی را برای والت ویتمن به وجود آورد و او بهناچار بهسراغ کار سردبیری روزنامهی بروکلین تایمز رفت. کاری که تا سال 1859 بیشتر دوام نداشت. سال بعد، یکی از ناشران بوستون کتاب برگهای علف را از نظر ظاهری سروسامان داد و چاپ سوم آن را منتشر کرد، اما از بخت بد وقوع جنگ داخلی آمریکا این شرکت را به ورشکستگی رساند.
والت ویتمن در سالهای جنگ داخلی آمریکا، با چاپ مجموعه اشعار رزمی «Drum-Taps»، آن روی سکهی توانمندیهایش را به خوانندگان نشان داد. او در شعر معروف «Beat! Beat! Drums» تلخی اولین نبرد بول ران را به بهترین شکل با کلمات به تصویر کشید. در همان سال، دنبالهای برای این اثرش منتشر کرد و شعر «When Lilacs Last in the Dooryard Bloom’d» را بهعنوان مرثیهای برای ترور آبراهام لینکلن، رئیسجمهور وقت آمریکا، به اشعار این کتاب افزود. سال 1867، ویرایش چهارم بهترین کتاب والت ویتمن، یعنی برگهای علف، پس از بازنگریها و ویرایشهای فراوان منتشر شد.
والت ویتمن 50سالگی را پشت سر گذاشته بود که کارهایش به رسمیت شناخته شدند. ویلیام اوکانر و جان باروز یادداشتهایی در تأیید آثار والت ویتمن نوشتند و در سال 1868، ویلیام مایکل روزِتی، از ادیبان انگلیسی، مجموعهای از اشعار والت ویتمن را در انگلستان منتشر کرد. بعد از این اتفاق، والت ویتمن در میان نویسندگان و شاعران برجستهی انگلیسی مورد تشویق و احترام قرار گرفت.
وقتی والت ویتمن توانست سلامتش را به دست آورد، به غرب سفر کرد تا با جیمز آر. اُزگود برای رفع ممنوعیت چاپ و از بین بردن برچسب غیراخلاقی تلاش کند. ویرایش نهم یا درواقع نسخهی مُجاز کتاب برگهای علف در سال 1892 منتشر شد، در همان سالی که والت ویتمن از دنیا رفت.
بهترین کتابهای والت ویتمن
والت ویتمن از جوانی تا پایان عمر، در حال سرودن شعرهای تازه و بازبینی اشعار قبلیاش بود. اگرچه او بخش اعظم شعرهایش را در کتاب برگهای علف جمعآوری کرد، گاهی انتشارات و مترجمهای مختلف به انتخاب خود گزیدهای از اشعار والت ویتمن را در کتابی گردآوری و منتشر میکردند، کاری که تا به امروز هم انجام میشود.
کتاب برگهای علف (Leaves of Grass) یکی از تحسینشدهترین کتابهای شعر آمریکا است. درواقع، بهترین آثار والت ویتمن را میتوانید در این کتاب پیدا کنید. والت ویتمن 37 سال مشغول ویراستن این کتاب بود و در ویرایشهای جدید، شعرهای تازهاش را به آن اضافه میکرد. انتخاب اسم کتاب ممکن است طعنهآمیز باشد، چراکه در سالهایی که ویتمن کارگر چاپخانه بود، به کتابهای بیکیفیت از نظر چاپ، «علف» میگفتند. از طرف دیگر، والت ویتمن در اشعار این کتاب بارها از واژههای «برگ» و «علف» استفاده کرده است.
کتاب من والت ویتمنام (Walt Whitman Poems) دربردارندهی گزیدهای از اشعار والت ویتمن است. اشعاری که در دورههای مختلفی از زندگی این شاعر آمریکایی سروده شدهاند. این شعرها را محسن توحیدیان بیهیچ ادعایی ترجمه کرده است و امید دارد خواننده بتواند از دل این شعرها، به جهان رازآلود والت ویتمن پی ببرد.
اقتباسهای سینمایی و فرهنگی از آثار والت ویتمن
از آنجا که والت ویتمنِ شاعر با یک بازیگر آمریکایی تشابه اسمی دارد، گاهی بهاشتباه تصور میشود که او همان بازیگر فیلمهای صامت کلاسیک سینمای آمریکاست، درحالیکه نیست.
اگرچه والت ویتمنِ شاعر در سینما نقش و اثری نداشت، با جلوه در دنیای موسیقی، نقش بزرگی در اعتلای فرهنگ و هنر موسیقی آمریکا و حتی جهان ایفا کرد. اشعار والت ویتمن بعد از امیلی دیکنسون و هنری وادزورث لانگفلو، بیشتر از هر شاعر آمریکایی دیگری مورد توجه آهنگسازان قرار گرفته است.
جان آدامز، ارنست بیکن، بنجامین برتین و برنارد هرمن تنها چند تن از موسیقیدانهای شناختهشدهایاند که آثار والت ویتمن را وارد دنیای موسیقی کردهاند. در سال 2014 نیز جان زورنِ آهنگساز با الهام از اثر برگهای علف، آلبومی منتشر و آن را به والت ویتمن تقدیم کرد. بهعلاوه، در سال 2015 متیو آکوین، رهبر ارکستر آمریکایی، با استفاده از اشعار رزمی والت ویتمن، اپرایی ساخت و اجرا کرد.
من والت ویتمنام! / هفت شعر از والت ویتمن / ترجمۀ محسن توحیدیان
***
۱
برای فاحشهای پست
آرام باش
آسوده باش با من
من والت ویتمنام!
چون طبیعت
آزاد و تندرست.
تا هنگام که ترکت نکند آفتاب
با تو میمانم
تا هنگام که بتابد آب برای تو،
و تا هنگام که خشخش برگها
برای توست،
کلمههای من از تابیدن
و زمزمه برای تو باز نمیمانند.
دخترم!
با تو قراری میگذارم
هشدار که آماده باشی!
برای پرواز
تا مرا دیدار کنی.
و تا هنگام که میآیم،
صبور و یگانه بمانی
تا آنوقت
از صمیم دل
پاس میدارم تو را
تا مرا
هرگز
از خاطر نبری…
***
۲
از دل اقیانوس خروشان
از درون ازدحام
از دل اقیانوس خروشان،
قطرهای
با مهربانی فراز آمد
و به نجوا گفت:
«دوستات دارم
تمامِ عمر
تا که بمیرم.
سفر کردهام
راهی دراز را
تنها برای آن که در تو بنگرم،
بر تو دست بسایم.
چرا که نمیتوانستم
بی آنکه یک بار دیده باشمت
به مرگ تن دهم.
برای آنکه میترسیدم
از کف داده باشمت.»
ـ اکنون که یکدیگر را
نظاره کردهایم،
در هم تماشا کردهایم،
ایمنایم؛
پس خرسند و رام
به اقیانوس بازمیگردیم، عشق من؛
من هم پارهای از اقیانوسم، محبوبم
آنقدرها از هم جدا نیستیم؛
به هم واصل میشوند
تمام پارهها
تماشا کن عشق من!
اگرچه دریا
سخت کمر به جدایی بسته است
اگرچه لَختی جدا میبردمان
اما نمیتواند برای همیشه
از یکدیگر دورمان کند
ناشکیبا مباش
فاصله کوتاه است
و من میشناسمت.
به هوا
به خاک
به اقیانوس
سلام میدهم
در هر غروب آفتاب
به یاد عزیز تو ای محبوبم.
***
۳
به یک شهروند
از من شعر دلپذیر میخواستی؟
شعر آرام و بیجان طلب میکردی؟
آنچه را که پیش از این سروده بودم، نمیخواستی؟
آنچه را که پیش از این سروده بودم، مؤمن نبودی؟
آنچنانکه میخواستی میسرودم
تا باورم کنی؟
نه، اکنون هم همانگونه میسرایم.
ـ من همزاد جنگام!
آوای هولناک تامتامِ طبل مردگان
صدای مهربان من است!
من عاشق زاریهای جنگام!
سر در گوشِ زاری،
در خروش
رهسپار مراسم تدفین فرماندهام ـ
کسی چون تو را
با شاعری چون من چهکار؟!
شعرهای مرا دور بینداز
و با آنچه میفهمی آرام شو؛
پیانو.
من به هیچکس
آرامش نمیدهم
و تو هرگز
مرا
باور نمیکنی.
***
۴
ای ناخدا، ناخدای من!
سفر دشوار ما به پایان رسیده
ای ناخدا، ناخدای من!
کشتی
از پس همهصخرهها برآمده
و اینک
این پاداشی که در پیاش بودیم؛
لنگرگاه نزدیک است
آوای زنگها را میشنوم
جماعت هلهله میکنند
و هیبت کشتی را
نظاره میکنند…
اما ای دل! ای دل من!
ای قطرههای سرخ خونی که فرومیچکید!
جایی بر عرشهی کشتی
ناخدای من دراز کشیده
سرد و بیجان
فرو افتادهست.
ای ناخدا، ناخدای من!
برخیز!
و صدای زنگها را بشنو
پرچمها برای تو میرقصند
شیپورها
برای تو میخوانند
دستهگلها و روبانها
برای پذیره از تو
به هم آمیختهاند،
ازدحام ساحل برای توست،
تو را میخوانند جماعتی
که بیقرار به هر سو میروند و سرک میکشند…
ناخدا، پدر عزیز من اینجاست
سرش را
بر بازوانم میگذارم.
انگار خواب میبینم
که تو سرد و بیجان
بر عرشۀ کشتی افتادهای…
ناخدای من
لبانش سنگ و رنگپریده،
پاسخم نمیگوید.
بازوان مرا درنمییابد
در او نه تپشیست، نه تصمیمی..
کشتی به سلامت پهلو گرفته
از سفر هول
کشتی فاتح
به پیش میآید
با بار غنیمتهایش
هلهله کن ای دریاکنار!
بخروشید ای جرسها…
من اما
غرق اندوه قدم میزنم
بر عرشهای که بر آن
ناخدای من دراز کشیده،
سرد و مرده افتاده است.
***
۵
سالهای تلماسه
سالهای تلماسه
شتابان میبرندم
به کجا؟
نمیدانم!
تیرِ دسیسههاتان
به سنگ آمد،
راهها به ریشخندم گرفتند و
گریختند،
اما آوازی که من سر دادم،
ترکم نمیکند؛
اما بهراستی
بعد از تمام نبردها، دسیسهها و سیاستها
چه بر جای میماند؟
آنگاه که همهچیز
از هم میگسلد
چه بر جای میماند
که بتوان به آن دل بست؟…
***
۶
از کسی که شب و روز دوستش میدارم
به خواب دیدم
آنکس که شب و روز
دوستش میدارم
مُرده است.
و به خواب دیدم
که به جایی رفتهام
که آنکس را که شب و روز دوستش میدارم
در آنجا
در خاک کردهاند،
اما او در آنجا نبود.
به خواب دیدم
که میگردم
در گورستان
تا پیدایش کنم
و دانستم
که همهجا گورستان است
و خانههای سرشار از زندگی
همانقدر پر از مرگ بودند،
که این خانه.
خیابانها، مغازهها، بوستان،
شیکاگو، بوستون، فیلادلفیا، منهتن،
همانقدر که سرشار از زندگی بودند
از مرگ انباشته بودند
و انباشته
انباشتهتر از مردگان
تا زندگان.
پس من آنچه را که به خواب دیدهام
پس از این به هرکسی میگویم
هرقدر که زیسته باشد،
و بعد از این خواهم ایستاد
در مرزهای خوابی که دیدهام.
و اکنون میخواهم
گورستان را
از یاد ببرم
و این فراموشی را
با همهگان قسمت کنم
و حتا اگر خاطرات مرگ
بیخیال برافراشته گردد
در هر جا،
حتا در اتاقی که در آن میخورم
و میخسبم
باید خشنود باشم.
و اگر نعش کسانی که دوستشان میدارم
یا نعش خودم
به هنگام، چنانکه باید
خاکستر شود
و بر دریاها روان گردد
من خشنود خواهم بود
و یا اگر در باد پریشان شود،
من دوباره خشنودم.
***
۷
گهگاه در کنار آن که دوستش دارم
ناگهان آشفته میشدم از خشم
در کنار آنکس که دوستش میداشتم
چرا که میترسیدم از فوران عشقی
که دیگر بازنمیگردد.
اما اکنون میاندیشم
که عشقی در کار نیست
اگر بازنگردد.
سرمنزل آشکار است؛
پس این راه
یا دیگری.
ـ کسی را عاشقانه دوست میداشتم
و عشقم بازنیامد
اما
از آن عشق است
که سرودهام
این ترانهها را.