معرفی سرگئی آیزنشتاین
پست معرفی سرگئی آیزنشتاین ، توسط سایت دانلود کتاب برای شما عزیزان تهیه شده است. سرگئی آیزنشتاین کارگردان روس و نظریهپرداز بزرگ سینمای روسیه بود که تئوریهای او در باب «مونتاژ» و «ماهیت سینما»، انقلابی تاریخی را در نظرات سینمایی پدید آوردند.
او را میتوان جزو سه نام بزرگ تاریخ سینما دانست که فیلمها و نظریاتش، همچنان در مهمترین دانشگاهها و کتابهای سینمایی تدریس میشود. از پرآوازهترین فیلمهای او میتوان به «رزمناو پوتمکین» و از کتابهای او میتوان به «ناگهان مشهور شد» و «شکل فیلم» اشاره کرد.
زندگینامه سرگئی آیزنشتاین
سرگئی آیزنشتاین (Sergei Eisenstein) با نام کامل سرگئی میخائیلوویچ آیزنشتاین، بیستودوم ژانویهی سال 1898 در فرمانداری لیوونیِ امپراطوری روسیه (لتونی کنونی) ،در یک خانوادهی طبقهی متوسط به دنیا آمد. آیزنشتاین به عنوان یک ارتدکس مسیحی، توسط مادرش جولیا و پدرش میخائیل بزرگ شد. پدرش که یک معمار بود، در سال 1910 از همسرش جولیا جدا شد. سرگی آیزنشتاین علیرغم آنکه در خانوادهای مسیحی بزرگ شد، اما خود در ادامه تصمیم گرفت آتئیست شود.
سرگئی در دوران نوجوانی، مسیر پدرش را در پیش گرفت و در رشتهی مهندسی و معماری مشغول به تحصیل شد. باید گفت که پیشینهی او در زمینهی مهندسی و معماری، در ادامه به بسط ایدهها و نظریات «علمی» این کارگردان، در باب سینما و دستگاه سینماتوگراف کمک زیادی کرد.
با این حال او خیلی زود از مدرسه انصراف داد تا به ارتش سرخ روسیه بپیوندد و در جنگ داخلی شرکت کند. با وجود اینکه پدرش در سمت مخالف میجنگید، اما سرگئی ایزنشتاین به ارتش سرخ پیوست. پس از پایان جنگ و شکست جبههی مخالف، پدرش مجبور شد به آلمان نقل مکان کند، اما سرگئی در سن پترزبورگ ماند.
سرگئی آیزنشتاین و تئاتر ژاپن
آیزنشتاین در این دوره مأموریت یافت تا به مینسک برود. در آنجا بود که او با یکی از بزرگترین منابع الهام خود، یعنی تئاتر ژاپنی آشنا شد. این کاگردان در مینسک، نمایشهای «کابوکی» را مطالعه میکرد و نام شخصیتهای آنها را حفظ میکرد. این تجربه بعدها، در بسط نظریاتش در باب سینما به مثابهی «اتراکسیون»، به او کمک کرد.
آیزنشتاین که زندگی شخصیاش، بهخصوص گرایشها و تمایلات جنسی خاصی که داشت، جنجالها و شایعات زیادی را در باب او شکل داد (که زندگینامهنویسانش به آنها پرداختهاند)، علاوهبر روسیه، در دورههای مختلف در کشورهای اروپایی، مکزیک و آمریکا نیز فعالیت و زندگی کرد. سرانجام این کارگردان بزرگ تاریخ سینما، در تاریخ یازدهم فوریهی سال 1948، پس از دومین سکتهی قبلی خود در شهر مسکو چشم از جهان فروبست.
بهترین کتابهای سرگئی آیزنشتاین
کتاب ناگهان مشهور شد (und fand sich beruhmt): خودزندگینامه و یادداشتهای ایزنشتاین، این فیلمساز بزرگ تاریخ سینما که در آن به شرح سفر اودیسهوار خود به دنیای سینما میپردازد. او در این کتاب، در باب تجربیات دورههای مختلف زندگی شخصی خود نوشته است. آیزنشتاین در فصلهای ابتدایی کتاب به خاطرات دوران کودکی و جدایی پدر و مادرش، و در بخشهای میانی کتاب به مواجههی خود با نمایشها و فرهنگهای مختلف پرداخته است.
کتاب شکل فیلم (Film Form): یکی از مهمترین کتابها در زمینهی مطالعات سینمایی که در معتبرترین دانشگاههای جهان، همچنان تدریس میشود. این کتاب که یکی از منابع مهم برای مطالعهی تئوری مونتاژ است، شامل دوازده مقالهی نوشتهشده در فاصلهی میان سالهای 1928 تا 1945 میشود. این مجموعه، از پژوهشهای سترگ و هدفمند او در باب ماهیت و کارکرد سینما تشکیل شده و از قابلارجاعترین کتابهای سینمایی محسوب میشود.
فیلمهای سرگئی آیزنشتاین
«رزمناو پوتمکین (Battleship Potemkin)»، مهمترین فیلم کارنامهی آیزنشتاین و به اعتقاد صاحبنظران، جزو ده فیلم برتر تاریخ سینمای جهان است. یکی از پربحثترین فیلمهای دوران صامت که میتوان تحلیلها و بررسیهای صورتگرفته بر روی ابعاد مختلف آن را در اکثر کتابهای مهم سینمایی، اعم از «تاریخ سینما»، «هنر سینما»، «نشانهشناسی سینما» و «نشانه و معنا در سینما» خواند. فیلم رزمناو پوتمکین، دربارهی شورش ملوانان یک کشتی در جریان انقلاب 1905 روسیه است.
فیلم «اکتبر یا ده روزی که دنیا را تکان داد» (October: Ten Days That Shook the World)، از دیگر فیلمهای بزرگ این کارگردان است. پس از موفقیت فیلم «رزمناو پوتمکین»، آیزنشتاین از سوی دولت شوروی مأموریت یافت تا برای بزرگداشت دهسالگی انقلاب اکتبر سال 1917 روسیه، این فیلم را بسازد. اکتبر یا ده روزی که دنیا را تکان داد، به لحاظ زیباییشناسی مونتاژ، از آثار برتر سینما به شمار میآید.
اما این فیلم نهتنها در گیشه موفقیتی کسب نکرد، بلکه توسط دولت شوروی نیز به دلیل «فرمالیسم افراطی» محکوم شد. آنها اعتقاد داشتند که رویکرد آیزنشتاین، برای توده جذابیتی ندارد و فیلم بایستی دوباره تدوین شود.
فیلم «ایوان مخوف» (Ivan the Terrible)، از دیگر آثار آیزنشتاین است که در دو قسمت ساخته شد. ابتدا در نظر گرفته شده بود که این فیلم، بهصورت یک سهگانه ساخته شود، اما به دلیل توقیف قسمت دوم آن، این طرح هیچگاه کامل نشد. دستور ساخت این فیلم را استالین داده بود که علاقهی زیادی به شخصیت ایوان مخوف داشت. امروزه از این اثر سرگی آیزنشتاین، بهعنوان یکی از شاهکارهای سینمایی یاد میشود.
دیدگاههای سرگئی آیزنشتاین
به گفتهی دادلی اندرو در کتاب مرجع «تئوریهای اساسی فیلم»، نظریات سینمایی سرگی آیزنشتاین «بینهایت سرشارتر و پیچیدهتر از نظریات آرنهایم و مونستربرگ هستند». با وجود آنکه آیزنشتاین را معمولاً با کارل مارکس و ولادیمیر لنین پیوند میدهند، اما خط فکری او پیچیدهتر و ظریفتر از این بود که صرفاً به یک مکتب فکری تقلیل داده شود. در واقع هنر اصلی آیزنشتاین، به تعبیر دادلی اندرو، در این بود که تئوریهایش بسیار پراکنده بودند و او بهطور مکرر در هر نظریهی جدیدی که ارائه میداد، از تناقض و در تضاد بودن با نظریهی قبلیاش ترسی نداشت.
در واقع او همچون دانشمندی بود که بعد از تدوین هر تئوری و با ساختن فیلمی بر اساس آن، صحت نظریه را آزمایش میکرد. برای همین وقتی نظریات او را به ترتیب سالهای انتشار میخوانیم، درمییابیم که آیزنشتاین مدام دیدگاههای خود را تغییر میداد. بهعنوان مثال، او در ایدههای اولیهاش در باب فیلم، اعتقاد داشت که «محتوا» اهمیتی ندارد؛ درحالیکه در انتها به این نکته باور پیدا کرد که فرم، آناتومی بدن است و محتوا به آن روح میبخشد.
مهمترین و پرتکرارترین تئوری سرگئی ایزنشتاین تابهامروز، یادداشتهای او در باب «مونتاژ» است. او باور داشت که نماها، بهطور مجزا هیچ معنایی ندارند یا اینکه معنای مشترکی ندارند؛ بلکه به واسطهی هنر مونتاژ، هنگامی که نمای اول با نمای دوم کنار یکدیگر قرار میگیرند، ذهن فعال مخاطب با دیدن نمای سوم، در درونش احساس و تفکری شکل میگیرد که بیربط به معنا و احساس دو نمای قبلی بهطور جداگانه است. ایزنشتاین براساس این بررسیهای خود، به تئوری «مونتاژ دیالکتیکی» رسید که بر اساس آن تز به علاوهی آنتیتز، سنتز را خلق میکند. او فرمول خود را اینگونه سادهسازی کرد: a + b = c.
سرگئی آیزنشتاین و تئوری مونتاژ
سرگئی میخائیلوویچ آیزنشتاین هیچگاه ثبت سادهی زندگی را سینما نمیدانست. از آنجایی که او سابقهای علمی و فنی داشت و دوران تحصیل خود را در زمینهی مهندسی گذرانده بود، به سینما بهمثابهی «بنا کردن» و «ساختن» نگاه میکرد. سینما برای سرگئی آیزنشتاین، یک ماشین یا دستگاهی بود که به واسطهی آن میتوان واقعیتی جدید و ساختگی را شکل داد.
در راستای همین نظریات، منتقدان او فیلمهایش را «پروپاگاندا» و «تبلیغاتی» خواندهاند. چراکه آیزنشتاین در فیلمهای خود، براساس نظریات «تدوین ریتمیک» و «تدوین دیالکتیکی»، سعی داشت تا در ذهن مخاطب «استعاره» و مفاهیم ایدئولوژیک را تقویت کند. گفتنی است که او در کارنامهی هنری خود، ساخت فیلمهای سفارشی گوناگونی برای سازمانهای مختلف را دارد و به دستور دولت، در ساخت فیلمهای تبلیغاتی و سیاسی متعددی شرکت کرده است.
در واقع فیلمها و دیدگاههای آیزنشتاین، با تئوری «میزانسن» که در دههی پنجاه توسط آندره بازن پایهگذاری شد، در تضاد هستند. برخلاف بازن که به برداشتهای بلند و ثبت حقیقت لحظه باور داشت، ایزنشتاین به سینمایی اعتقاد داشت که متکی به تکنیکهای «مونتاژ» باشد.
سینمایی «قطعهقطعه» که به ترکیب نماهای بیربط، با احساسات متضاد میپرازد تا در ذهن مخاطب احساس و جاذبه را شکل دهد. تئوریهای او در باب مونتاژ، در کنار تئوری میزانسن، تابهامروز پربحثترین و قابل ارجاعترین نظریات سینمایی هستند.