توضیحات
کتاب زنان جنگجو افسانه ایی جلد اول فراس رمضانی PDF توسط وب سایت جزوه پرو برای شما عزیزان تهیه شده است ،رمان افسانه زنان جنگجو، نخستین جلد از مجموعۀ سهگانهای به همین نام است و داستان زندگی رکسانیا را روایت میکند که دختری بسیار زیبا، خوشصدا و جذاب است.
او از مادری بدکاره زاده شده و در میان قبیلۀ مادری زندگی میکند. مردان این قبیله به زنان علاقه دارند با این حال این علاقه اغلب به آزار و اذیت زنان، شرطبندی بر روی آنان و حتی خرید و فروش آنها ختم میشود.
رکسانیا که در بین این مردم بدذات مشغول زندگی است، دوست دارد در زندگیاش تغییری ایجاد کند. اما تصور میکند به تنهایی قادر به این کار نیست، تا اینکه آشنا شدنش با پیرزنی به نام هلیاس، تغییراتی بزرگ را در زندگی او موجب میشود.
برشی از کتاب زنان جنگجو افسانه ایی جلد اول فراس رمضانی :
رکسانیا بعد از اینکه مارتین را از خواب بیدار کرد، آن دو بیرون و اطراف قایق را نگاهی کردند و متوجه شدند که در جزیرهای دیگر هستند و روبهرویشان جنگلی با انبوهی از درختان مختلف قرار داشت.
سپس آنها به آرامی از قایق پیاده شدند، هنوز چند متری به روی ماسههای سفید و گرم و نرم ساحل راه نرفته بودند که ناگهان، مارتین متوجه عدهای شد که از سمت چپ ساحل و از فاصله صدمتری با خودشان، از بین درختان بیرون آمدند و به سمتشان دویدند…
افرادی عریان با بدنهایی سیاه و قهوهای رنگ که فقط شرمگاهشان را با برگ درختان پوشانده بودند، بخشهایی از بدن و صورتشان را هم با رنگهای سفید و سیاه آرایش کرده بودند.
رکسانیا و مارتین بعد از اینکه چند نیزه در جلوی پایشان در ماسهها فرو رفت، متوجه شدند که آنها قصد جانشان را کردهاند و احتمالاً در جزیره آدمخوارها گرفتار شدهاند!
پس مثل باد شروع به دویدن کردند؛ اما بالاخره از چند طرف محاصره شدند. یکی از آنها که فردی میانسال و رئیس قبیله بود، با پوستی برنزه و موهای بلندی که تکهتکه برایش بافته بودند، سر تیز نیزه چوبیاش را روی شقیقه رکسانیا گذاشت و با لبخندی رو به دوستانش گفت: «خوشگله! گوشت خوشمزهای هم باید داشته باشه!»
و بعد، بلافاصله حرفش را عوض کرد و گفت: «نه… نه… این واسه خودمه» و بعد به چشمان رکسانیا خیره شد، درحالیکه رکسانیا آب دهانش را قورت میداد و به شدت ترسیده بود، او رو به رکسانیا زبانش را به دور دهانش چرخاند و آب لک و لوچهاش را جمع کرد
گفت: «گوشتشو سیخ میزنیم میخوریم؟ هان… نظرتون چیه احمقا؟! البته نظر شما کودنا مهم نیست، نظر من مهمه»
سپس هشت مرد دیگری که در کنارش بودند، سر نیزههایشان را به هم زدند و شروع کردند به قاه قاه خندیدن و رقص و پایکوبی کردن. رکسانیا و مارتین هم که چیزی از حرفهای آنها را متوجه نمیشدند، فقط مات و مبهوت ایستاده بودند و نمیدانستند چه کار کنند!
📙💌 فایل های پیشنهادی جزوه پرو :
دانلود کتاب کاخ ژاپنی ژوزه مائوره ده PDF
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.