توضیحات
کتاب پسری با 35 کیلو امید آنا گاوالدا PDF توسط وب سایت جزوه پرو برای شما عزیزان تهیه شده است ، کتاب پسری با 35 کیلو امید نوشتۀ آنا گاوالدا نویسنده مشهور فرانسوی، داستان پسر بچهای را روایت میکند که از رفتن به مدرسه بیزار است و تلاش همراه با خشم والدینش در جهت علاقمند کردن او به مدرسه را درک نمیکند.
این اثر در سال 2005 به عنوان یکی از نامزدهای دریافت جایزه ادبیات جوانان آلمان در بخش کودک و نوجوان انتخاب شده است.
راوی داستان پسر نوجوانی به اسم گِرگوآر است که هیچ علاقهای برای رفتن به مدرسه ندارد. والدین او که بسیار از این امر مضطرب و نگران هستند، به توصیه معلمان و مربیان او را نزد پزشک و مشاور میبرند و حتی تستهایی همچون اسکن مغز و… را نیز انجام میدهند.
اما تنها چیزی که از حرف پزشکان نصیبشان میشود، این جمله است: «همه چیز سالم و طبیعیست، و تنها مشکل فرزند شما، نقص توجه و تمرکز است.»
این در حالیست که گرگوآر باور دارد مدرسه، محیطی خستهکننده است و چیز جدیدی به او نمیآموزد. والدین و معلمان او بارها و بارها مشکل عدم تمرکز را برایش شرح دادهاند و از راهکارهای گوناگونی همچون تشویق و تنبیه برای بهبود وضعیت تحصیلی گرگوآر بهره بردهاند.
او میداند که مشکلش نداشتن انگیزه کافی است. آنا گاوالدا (Anna Gavalda) در این داستان کوتاه، فضاسازی مناسب و شخصیتپردازی کمنظیری را ارائه میدهد به طوری که شما با خواندن آن احساس همذاتپنداری با گرگوآر خواهید کرد.
برشی از کتاب پسری با 35 کیلو امید آنا گاوالدا :
خیلی دوست داشتم بتوانم همه چیز بسازم، اما مشکل داشتم: نه طرحی داشتم، نه مدلی، نه نقشهای، نه مواد، نه ابزار، نه هیچچیز دیگر.
فقط سنگینیای روی قلبم بود که نمیگذاشت گریه کنم. با چاقوی دستهچوبیام روی میز کار پدربزرگ چیزی کندم و بعد بدون خداحافظی به خانهی خودمان برگشتم.
در خانه، دعوا طولانیتر، پرسر و صداتر و ملتهبتر از حد معمول بود. اواخر ماه ژوئن بود و هیچ مدرسهای من را برای سپتامبر قبول نمیکرد. پدر و مادرم ناامید شده بودند و توی سرشان میزدند. اوضاع طاقتفرسایی بود. من هم هر روز بیشتر در خودم فرو میرفتم.
با خودم میگفتم اگر میشد که کوچک و کوچکتر بشوم، کمکم فراموشم میکنند و بالاخره روزی بهکل از صحنهی روزگار محو میشوم و تمام مشکلاتم هم یکباره حل میشوند.
من روز 11 ژوئن اخراج شده بودم. اوایل، تمام روز را در خانه پرسه میزدم. صبحها شبکهی پنج یا آگهیهای بازرگانی را تماشا میکردم (این آگهیها همیشه چیزهایی باورنکردنی برای تبلیغ دارند) و بعدازظهرها، کتاب داستانهای تصویری قدیمیام را دوباره میخواندم یا پازل 5 هزار تکهای را که خاله فانی هدیه داده بود درست میکردم.
اما سریع خسته شدم. باید چیزی پیدا میکردم که دستهایم را سرگرم کند… پس خانه را گشتم تا ببینم چیزی پیدا میشود که درستش کنم. زیاد شنیده بودم که مادرم از اتو کشیدن مینالد و میگوید آرزویش این است که بتواند این کار را نشسته انجام بدهد.
بنابراین من خیلی جدی دستبهکار شدم. پایهی میز اتو را جدا کردم، چون نمیگذاشت پاهایش زیر میز برود؛ ارتفاعش را اندازه گرفتم و میز را روی چهارپایهای چوبی ثابت کردم، انگار که یک میز معمولی است.
بعد، چرخهای کوچک چرخ دستی کهنهای را که هفتهی پیش در پیادهروی روبهرویی پیدا کرده بودم برداشتم و بستم به یک صندلی که دیگر بیاستفاده شده بود. حتی یک جا هم برای گذاشتن خود اتو درست کردم، چون مادرم تازگیها مدل اتویش را عوض کرده بود.
او اتوی بخار مولینکس خریده بود و من میترسیدم جای آن خیلی محکم نباشد. همهی اینها را طی دو روز انجام دادم. بعد، به موتور ماشین چمنزنی حملهور شدم. کاملاً همهی قطعاتش را جدا کردم، تمیز کردم و آخر سر، یکی یکی سر جایش گذاشتم.
با اولین امتحان روشن شد. پدرم نمیخواست حرفم را باور کند، اما به نظر من لازم نبود ببریمش تعمیراتی و فقط آشغال گرفته و کثیف شده بود.
📙💌 فایل های پیشنهادی جزوه پرو :
دانلود کتاب معبد عاج امیر عشیری PDF
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.