توضیحات
کتاب مواجهه با مرگ برایان مگی PDF توسط وب سایت جزوه پرو برای شما عزیزان تهیه شده است ، “ مواجهه با مرگ ” تنها رمان براین مگی است . این فیلسوف انگلیسی رمان را در سن 47 سالگی نوشت . همچنان که از نام کتاب پیداست ، رمان حول موضوع مرگ می چرخد که همواره از موضوع های محبوب فلاسفه بوده است .
مگی رمانش را خیلی خوب شروع می کند . جان 30 ساله که از یک خانواده اشرافی انگلیسی است ، در لبنان به کار روزنامه نگاری مشغول است .
در یکی از مراجعات جان به لندن به واسطه بیماری در بیمارستان بستری می شود . مادر دلسوز جان ( لیدی وینتربورن ) با پزشک صحبت می کند و متوجه می شود جان به بیماری لاعلاج هاجکین مبتلا است ( هاجکین در دهه 60 که داستان در آن دوران می گذرد ، لاعلاج بود ) و حداکثر 2 ، 3 سال دیگر زنده می ماند .
معرفی کتاب مواجهه با مرگ برایان مگی
براین مگی فیلسوف و شاعر و نویسنده و سیاستمدار مشهور انگلیسی ، در رمان « مواجهه با مرگ » انسان را در روایتی جذاب و تکاندهنده به مواجهه با زندگی و عشق و مرگ میکشاند . رمانی غریب از کسی که او را با گفتگوها و آثار فلسفیاش میشناسیم .
جان اسمیت قهرمان کتاب یک روزنامهنگار است که یک سالی میشود در خاورمیانه زندگی میکند . او ناگهان یک روز صبح متوجه میشود روی گردنش چند تا غده درآمده . پزشک معالجش توصیه میکند فوری برگردد انگلستان که معاینه شود . وقتی به انگلستان برمیگردد این موضوع را با مادرش در میان میگذارد و به دنبال درمان بیماریاش میرود .
دکترها حدس میزنند که او به بیماری هاجکین مبتلا است ( نوعی سرطان خون که در آن غدد لنفاوی شروع به رشد بیرویه میکنند ) اما به درخواست مادر جان ، این بیماری کشنده را از او مخفی میکنند : جان یک ماه در بیمارستان میخوابد و به کار بازمیگردد بدون این که بداند در بدنش چه اتفاقی دارد میافتد . او در بیروت با دختری به اسم آیوا آشنا میشود و ماجرا با روایتی عاشقانه پیش میرود .
معرفی براین مگی
براین مگی متولد 12 آوریل 1930 در بریتانیا است . پدر او فردریک ، لباسفروش بود تحصیلات اندکی داشت او رابطهٔ نزدیکی با پسرش ، برایان داشت و او را به آموختن موسیقی و تئاتر تشویق میکرد . رابطهٔ برایان با مادرش ، شیلا ، بهخوبی رابطهاش با پدرش نبود . مادر برایان به علایق فرهنگی او بیاعتنا بود و برایان درباره مادرش میگوید او زنی خالی از محبت بود که هیچکس را دوست نداشت .
برایان مگی در دانشگاه آکسفورد کارشناسی و کارشناسی ارشد تاریخ و فلسفه خواند . دورهٔ دکترای فلسفه را در این دانشگاه نیمهکاره رها کرد و برای یک سال به دانشگاه ییل رفت .
در سالهای 1970 ( میلادی ) و 1971 ( میلادی ) برنامهٔ رادیویی « فلسفهٔ مدرن بریتانیا » را در بیبیسی آغاز کرد . بعدها این گفتوگوها در کتابی همنام با برنامه از سوی انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شدند . وی همچنین برنامهٔ تلویزیونی « مردان اندیشه » را در سال 1978 ( میلادی ) آغاز کرد .
وی در این برنامههای رادیویی و تلویزیونی خود با شماری از فیلسوفان از جمله کارل پوپر ، برنار ویلیامز ، گیلبرت رایل ، السدیر مکاینتایر ، آیزایا برلین ، هربرت مارکوزه ، نوام چامسکی ، و شماری دیگر گفتوگو کرد . این گفتوگوها نیز در کتابی با همین نام چاپ کرد . مگی در 26 ژوئیهٔ 2019 در سن 89 سالگی در هدینگتون آکسفورد درگذشت .
برشی از کتاب مواجهه با مرگ براین مگی
« احساس میکنم تو زندگیام خلئی وجود دارد . خلأ تنهایی . منظورم از این تنهاییهای معمولی نیست . دوست و آشنا زیاد دارم . با مردم رفتوآمد میکنم . خیلی وقتها بچهها میآیند پیشم میمانند . هر روز یا جایی دعوت هستم یا خودم بقیه را دعوت میکنم . ولی بعد که مجلس تمام میشود و همه میروند ، من هم دوباره باید برگردم به آپارتمان سرد و خالی خودم . روابط عاشقانه هم دارم . ولی گذراست . کوتاهمدت است . بقیه زن دارند . بچه دارند . خانواده دارند . زندگی واقعی یعنی همین . وقتش شده که من هم برای خودم خانوادهای داشته باشم . »
« چطور است با یکی از دخترهای همان جا ازدواج کنی ؟ »
« واللّه خوبهاش همه شوهر کردهاند . »
« پس با کی رابطه عاشقانه داری ؟ با زنهای شوهردار ؟ »
« نه بابا . یکی بود که مهماندار هواپیما بود . یکی هم استاد دانشگاه . فرانسوی بود . یک دختره هم هست که پدرش تو سفارت آمریکا کار میکند . فقط همینها . »
« الآن کس خاصی را در نظر داری ؟ »
« نه . کس خاصی نیست . »
« خب ، امثال همین دخترهایی که اسم بردی چه اشکالی دارند ؟ »
« نمیدانم . دختر اروپایی که شوهر نکرده باشد کم است . اهل ازدواج با عربها هم که نیستم . هر چند تا حالا هر چه زن عرب دیدهام ، شوهردار بوده . پس میماند همین چند نفری که الآن اسم بردم . اینها را هم که دیدهام . میشناسمشان . به درد ازدواج با من نمیخورند . »
« ولی پسرم ، تو که نیامدهای اینجا برای خودت زن پیدا کنی ؟ این طوری خیلی حالت مستعمراتی پیدا میکند ! » با سرخوشی خندید و ادامه داد : « تازه تو که یک ماه بیشتر اینجا نیستی . تو یک ماه که نمیشود زن گرفت ! چشم هم بزنی شده هفته سوم، مجبوری صبح تا شب سگدو بزنی و آخر هم میبینی به هیچ جا نرسیدهای . مسخره است . »
جان معصومانه لبخند زد .
لیدی وینتربورن دنبال حرفش را گرفت : « چند وقت دیگر باید آنجا باشی ؟ »
« معلوم نیست . در حالت عادی شاید دو سال . ولی هر چیزی ممکن است . »
چند دقیقهای از بالای سر هم به بیرون نگاه میکردند . هر کس به یک طرف . چشمهای جان رو ردیف خانههای دیوار به دیواری که خاموش به هم میساییدند و از آن طرف شیشه از مقابلش میگذشتند ، به دودو افتاده بود . با خودش گفت این هم از انگلستان . کاش تو این ماه آوریل در همان لبنان بود . مادرش راست میگفت : این روحیهای که گرفتارش شده بود ، روحیه مبتذل و ابلهانهای بود . لازم نیست خودش را با این چیزها سرگرم کند . لااقل تا ده سال دیگر لازم نیست به فکر ازدواج باشد . »
📙💌 فایل های پیشنهادی جزوه پرو :
دانلود کتاب آسکار وایلد جان استوکز PDF
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.