توضیحات
دانلود کتاب نفس عمیق آن تایلر PDF توسط وب سایت جزوه پرو برای شما عزیزان تهیه شده است ، کتاب نفس عمیق، رمانی زیبا و واقعگرایانه دربارهی زندگی مگی و آیرا است که مثل همهی افراد مشکلاتی دارند ولی تسلیم نمیشوند و همیشه در تلاشند که زندگی را بهتر کنند.
آن تایلر برای نوشتن کتاب نفس عمیق، جایزه پولیتزر سال 1989 را از آن خود کرده است. سید امین حسینیون با کسب اجازه از نویسنده، کتاب را به فارسی برگردانده و ناشر آن، انتشارات ثالث است.
دربارهی کتاب نفس عمیق
نفس عمیق، داستان زندگی مگی و آیرا است. زوج میانسالی که مانند همهی آدمها روزهای خوب و بد دارند و همیشه مشکلاتی هست که بخواهند با آنها دست و پنجه نرم کنند.
اما مگی همیشه در تلاش است که به اطرافیانش کمک کند و زندگی آنها را بهتر کند. هرچند گاهی نقشههایش شکست میخورند و گاهی هم از فکرهایش به خنده میافتیم.
فرزندان مگی و آیرا هم ازدوج کردند ولی مگی هنوز هم نمیتواند آنها را رها کند. گاهی اوقات دعواهایی هم میکنند اما در میانهی داستان، جایی دوباره عشق را کشف میکنند.
آن تایلر در نوشتن رمان نفس عمیق، تمرکز زیادی برای نمایش دادن جزئیات دارد. فضایی که میسازد عجیب است و شبیه به فیلمهایی که دیدهایم نیست. سبک واقعگرای داستان نیز لذت خواندن آن را چند برابر میکند چون با اتفاقات خارقالعادهی باورنکردنی رو به رو نیستیم.
دربارهی آن تایلر
آن تایلر رماننویس، داستاننویس و منتقد ادبی آمریکایی و برنده جایزه پولیتزر در در 25 اکتبر سال 1941 در مینهسوتا به دنیا آمد. در سال 1963 در دانشگاه با محمدتقی مدرسی روانشناس ایرانی آشنا شد و چند سال بعد با او ازدواج کرد.
آنها چند سال در کانادا زندگی کردند و دوباره به آمریکا برگشتند. آن تایلر دو دختر به نامها تژ و میترا دارد که عکاس و تصویرگر هستند.
جملاتی از کتاب نفس عمیق
مگی شیشه را پایین داد و پشت سرش فریاد زد: «ببین چیپس و پفک دارن یا نه، خب؟» آیرا دستش را تکان داد و به سمت نیمکت رفت.
حالا که ماشین ایستاده بود، گرما مثل کرهٔ ذوبشده از سقف ماشین رد میشد و میچکید روی سرش. احساس کرد فرق سرش داغ میشود، تصور کرد مویش از قهوهای به یک رنگ فلزی تبدیل شده، برنجی یا مسی.
دستش را از پنجره بیرون گذاشت و انگشتهایش را ول کرد تا تنبلانه تاب بخورند. اگر فقط میتوانست آیرا را به خانهٔ فیونا بکشاند بقیهاش ساده بود. به هر حال او هم بیاحساس نبود. چند بار لیروی را روی زانویش گذاشته بود و بغبغوی کبوترانهاش را با همان احترامی جواب داده بود که به بچههای خودش جواب میداد: «که اینطور، خیلی هم جالب، خب، حالا که تو حرفش رو زدی، منم به نظرم یه چیزی در همین حدود شنیدم.»
مگی (همیشه مشتاق) مجبور میشد بپرسد: «چی؟ چی بهت گفت؟» بعد او یکی از آن نگاههای پرسشگر و پوزخندآلودش را به او میزد. مگی گاهی حتی خیال میکرد بچه هم همانطوری نگاهش میکند.
نه، آیرا بیاحساس نبود، چشمش که به لیروی میافتاد همهچیز یادش میآمد. به آدمها باید یادآوری کرد، همین و بس، با اوضاعی که دنیا دارد فراموش کردن ساده است. فیونا هم حتماً فراموش کرده است چقدر در آغاز عاشق بوده، چطور دنبال جسی و گروه راک او راه میافتاده.
حتماً عمداً این چیزها را از ذهنش بیرون ریخته، چون او هم مثل آیرا بیاحساس نبود. مگی فراموش نکرده بود که وقتی برای تولد یکسالگی لیروی رفته بودند و جسی همراهشان نبود، صورت فیونا چطور وا رفته بود.
بله، غرور فیونا جریحهدار شده بود؛ اما وقتی میرسیدند به خانهٔ فیونا، مگی از او میپرسید: «یادت هست؟ یادت هست اون روزهای اول که فقط براتون نزدیک هم بودن مهم بود؟ یادت هست چطور همهجا با هم پیاده میرفتید؟ هر کدومتون دستش رو میذاشت تو جیب عقب شلوار جین اون یکی؟»
آن زمان کارشان لوس و بیمزه به نظر میرسید، اما حالا باعث میشد اشک در چشمهای مگی جمع شود.
📙💌 فایل های پیشنهادی جزوه پرو :
دانلود کتاب ویلسون کله پوک مارک تواین PDF
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.