توضیحات
کتاب آخرین خنده ی دو تا خفن امیر حسین دانشورکیان PDF توسط وب سایت جزوه پرو برای شما عزیزان تهیه شده است ، مایلز و نیلز به دنبال یک شوخی حماسی ! کتاب آخرین خندهی دو تا خفن نوشتهی مک بارنت و جوری جان چهارمین جلد از مجموعهی پرفروش نیویورک تایمز است که آخرین سال تحصیلی این دو دوست بازیگوش را در مدرسهی علوم و ادبیات یاونی ولی به تصویر میکشد . این دو قصد دارند میراث بزرگی از خود یادگار بگذارند تا سالها فراموش نشود .
موضوع کتاب آخرین خندهی دو تا خفن چیست؟
مایلز و نیلز بزرگترین حقهبازان مدرسه و حتی یاونی ولی هستند اما مثل هر چیز خوب دیگری دورهی آنها هم در مدرسه رو به پایان است و سال آخر تحصیلی خود را شروع کردهاند. این دو تصمیم میگیرند یک شوخی بزرگ انجام بدهند و با برنامهریزی دقیق پروژهی بزرگ خود را پیش ببرند . البته طبق معمول قرار نیست شخصیتهای اصلی داستان آخرین خندهی دو تا خفن ( The Terrible Two’s last laugh ) به آسانی به خواستهی خود برسند و باز هم دشمن قسم خوردهی آنها سرپرست دانشآموزان شده است و هیچ هدفی ندارد جز انتقام از مایلز و نیلز !
اما نگران نباشید این دو حقهباز قهار به خوبی میدانند چه کار باید کنند تا پیروز این مبارزهی حماسی باشند و در نهایت به خواستهی خود برسند .
معرفی کتاب آخرین خندهی دو تا خفن
مک بارنت ( Mac Barnett ) و جوری جان ( Jory John ) دو نویسندهی موفق هستند که هر کدام به تنهایی کتابهای بسیاری برای نوجوانان نوشتهاند . این دو با همکاری یکدیگر چهار جلد کتاب نوشتهاند و دو پسربچهی شیطان و بازیگوش را محور اصلی این مجموعهی دوستداشتنی قرار دادهاند . مجموعهی دو تا خفن پر از شوخیها و شیطنتهای بینظیر است که مطمئن باشید برای مدتها روحیهی شما را عوض میکند .
برشی از کتاب آخرین خندهی دو تا خفن
مایلز چیز زیادی دربارهی رنگ احشام یا خود احشام نمیدونست ، چون کنار گاوها بزرگ نشده بود . چندین هزار کیلومتر دورتر ، توی یه آپارتمان صورتی کنار دریا بزرگ شده بود . دو سال پیش ، مایلز و مامانش به یاونی ولی اومده بودن و با این که فقط دو سال گذشته بود ، مایلز حس میکرد هر اتفاقی که توی اون شهر کنار دریا افتاده ، برای یکی دیگه افتاده . حس میکرد زندگی واقعیش اتفاقهایی بودن که از اون موقع به بعد افتادن .
مایلز حس میکرد قصهش تازه از موقعی که نایلز اسپارکس رو دیده شروع شده ؛ حسی که وقتی با بهترین دوستتون آشنا میشین ، معمولا بهتون دست میده . نایلز ، که خودش عینک آفتابی زده بود ، گفت : « فکر میکردم قراره عینک آفتابی بزنیم . »
مایلز گفت : « آها . آره . » عینک آفتابی ش رو از توی پالتوش درآورد و زد به چشمش .
پرسید : « چرا عینک آفتابی زدیم ؟ »
نایلز شونه هاش رو انداخت بال ا. « پالتوی بزرگ . عینک آفتابی . به نظرم تیپ باحالی میاومد . »
📙💌 فایل های پیشنهادی جزوه پرو :
دانلود کتاب اندیشیدن درباره مغز مایکل اوشی PDF
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.