معرفی آلبر کامو
پست معرفی آلبر کامو ، توسط سایت دانلود کتاب برای شما عزیزان تهیه شده است. آلبر کامو فیلسوف و رماننویس برجستهی فرانسوی – الجزایری بود که با نوشتههای پرشمار خود تأثیری بسزا بر جریانهای فکری اروپا در قرن بیستم گذاشت. کامو در سال 1957 برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. دو کتاب «بیگانه» و «طاعون» از مشهورترین آثار وی به شمار میروند.
بیگانه | طاعون |
سقوط | مرگ خوش |
آدم اول | کالیگولا |
مرثیهای برای راهبه | سوء تفاهم |
حکومت نظامی | دادگستران |
تسخیر شدگان | پشت و رو |
عیش | افسانهٔ سیزیف |
انسان طاغی |
آلبر کامو (Albert Camus) در دهکدهای کوچک در الجزایر چشم به جهان گشود. او هنوز به یکسالگی نرسیده بود که پدرش در جنگ جهانی اول، در جریان نبرد نخست مارن، کشته شد. پس از این فقدان، کامو همراه با برادر بزرگتر و مادرش به شهر الجزیره نقل مکان کردند. آنها در الجزیره، در محلهای فقیرنشین، همراه با مادربزرگ و دایی معلولشان در خانهای کوچک زندگی میکردند.
آلبر کامو در مقطع ابتدایی معلمی برجسته به نام لویی ژرمن داشت. کامو با کمک این معلم دلسوز، توانست بورسیهی تحصیلی معروفترین دبیرستان شهر الجزیره را کسب کند. او سی و چهار سال بعد، جایزهی نوبل ادبیات خود را به پاس قدردانی از نخستین معلمش، به لویی ژرمن تقدیم کرد.
آلبر کامو در شانزدهسالگی با سرمایهی اندکی که از شغلهای مختلف به دست آورده بود، آپارتمان کوچک خانوادگیشان را ترک گفت و زندگی مستقل خود را آغاز کرد. پس از گذشت مدت زمانی اندک، او به عنوان دانشجوی فلسفه وارد دانشگاه الجزیره شد. بیماری سل سلامتی کامو را با تهدیدی خطرناک مواجه کرده بود؛ از همین روی، او پس از کسب مدرک دانشگاهیاش، به استراحتگاهی در آلپ فرانسه رفت.
پس از بازگشت از اروپا، آلبر کامو مطالعات ادبی خود را گسترش داد. وی بسیاری از آثار کلاسیک ادبیات فرانسه و نویسندگان برجستهی زمان خود را مطالعه کرد او مدت کوتاهی (از سال 1934 تا 1935) عضو حزب کمونیست الجزایر بود.
آلبر کامو در چهار ژانویهی 1960، زمانی که تنها 46 سال داشت، بر اثر سانحهی رانندگی درگذشت. مقبرهی او در گورستان لومارین، در جنوب فرانسه واقع شده است.
سیر نویسندگی آلبر کامو :
آلبر کامو با نگارش نمایشنامهای با هدف حمایت از جنبشهای طبقهی کارگر، وارد دنیای نویسندگی شد. او کمی پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، مشاغل مختلفی را از قبیل سردبیری یک نشریه، نویسندگی در روزنامه، ویراستاری و گزارشگری موضوعات سیاسی تجربه کرد. وی برای برخی از آثار اولیهی ژان پل سارتر مرورهای درخشانی نوشت. او همچنین، مجموعه مقالات مهمی درمورد شرایط مسلمانان ساکن در سرزمین قبایلی به انتشار رساند.
آلبر کامو به سبب نوشتههای تأثیرگذار و بعضاً پرحاشیهاش که در نشریههای مشهور به چاپ میرسیدند، بین دوستداران هنر و ادبیات چهرهای شناختهشده به حساب میآمد. او نخستین رمان خود را با عنوان «بیگانه» در سال 1942 به چاپ رساند.
این کتاب به محض انتشار، با استقبالی کمنظیر از سوی مخاطبان و اغلب منتقدان مواجه شد. مدت زمان زیادی از نگارش بیگانه نگذشته بود که آلبر کامو در همان سال، مقالهی تأثیرگذار «افسانهی سیزیف» را منتشر کرد. رمانهای «طاعون» و «سقوط»، نمایشنامهی «کالیگولا» و جستار فلسفی «انسان طاغی» از دیگر آثار برجستهی آلبر کامو به شمار میروند.
سبک نگارش و دیدگاههای آلبر کامو :
نام آلبر کامو از بسیاری جهات با مکتب نیهیلیسم (پوچگرایی) پیوند خورده است. با این حال، بنا به دلایلی که به اشاره خواهیم گفت، هیچچیز گمراهکنندهتر از نیهیلیست خواندن او نیست:
آلبر کامو پیش و بیش از هر چیز، متفکری انسانگرا بود؛ اندیشمندی با دغدغههای اخلاقی والا، که با دلسوزی و همدلیای راستین به وضعیت غمانگیز انسانِ عصرِ خویش میاندیشید. هنگام ارزیابی دیدگاههای اجتماعی، سیاسی و خصوصاً فلسفیِ آلبر کامو، باید همواره این نکته را مدنظر داشته باشیم که او در یکی از پرآشوبترین زمانهها میزیست.
کامو، صرف نظر از نزاعهای کوچک و بزرگ سیاسی در موطن خویش، دو جنگ جهانی هولناک را به چشم دیده بود. بنابراین، طبیعی است که نوعی نومیدیِ ژرف در جهانبینیاش خانه کرده باشد. با این همه، مهم آن است که آلبر کامو برخلاف بسیاری از متفکران و هنرمندان همعصر خویش، هرگز به ترویج و تقدیس نومیدی نپرداخت. به عبارتی، او، در عین تصدیق نومیدی و پوچیِ مشهود در وضعیت انسان، لحظهای از اندیشیدن به راههای فرا رفتن از این وضعیت بازنایستاد. حال، اینکه او تا چه اندازه در بازشناسیِ این راهها موفق شد، بحثی دیگر است.
آلبر کامو نویسندهای بزرگ و توانا بود. با این همه، چنانکه سوزان سانتاگ، نویسنده و متفکر آمریکایی، به درستی اشاره کرده، نابغهای ادبی محسوب نمیشد. آثار ادبی کامو، از جمله رمان بیگانه و نمایشنامهی کالیگولا، بیش از غنای هنری و ادبی، واجد اهمیت فکری و فلسفیاند.
با این حال، در نوشتار او سادگی و شفافیتی هست که در فرازهایی از بهترین آثارش، نوعی اصالتِ هنرمندانه را بازتاب میدهد. در همین راستا، بد نیست به دیدگاه رولان بارت در باب سبک نگارش آلبر کامو اشاره کنیم؛ بارت، در کتاب مشهور خویش با عنوان «درجهی صفر نوشتار»، نثر کامو را به سبب عاری بودنش از هر نوع بار ارزشی و هیجانی ستوده، و آن را از نمونههای درخشان و پاکیزهی نوشتار فرانسوی در قرن بیستم لقب داده است.
بهترین کتابهای آلبر کامو :
- کتاب بیگانه:
«کامو» در کتاب «بیگانه»، داستان مردی به نام «مرسو» را روایت می کند که نه تنها هیچ اندوهی به خاطر مرگ مادرش حس نمی کند، بلکه به خاطر قتل بی دلیلی که انجام داده نیز، احساسی از عذاب وجدان ندارد. در جهان رمان «بیگانه»، هیچ عملی بهتر یا بدتر از دیگری نیست و انتخاب «درست» یا «غلط» نیز وجود ندارد. «مرسو»، خودِ جهان را نسبت به این اتفاقات، بی تفاوت می پندارد: زندگی هیچ خواسته ای از شما ندارد مگر این که فقط باشید و تصمیم هایی بگیرید.
اما اینگونه مشکلی وجود خواهد داشت. از یک طرف، جهان بی معنی است و از طرف دیگر، زندگی معنادار، از اصلی ترین خواسته های انسان ها است که در هنر، مذهب، سرگرمی و غیره نمود دارد. این تنش میان نیاز به معنا در انسان ها و غیرممکن به نظر رسیدنِ برآورده شدن آن، همان چیزی است که «کامو» آن را «احساس بی معنایی» می نامد: ما به زندگی ادامه می دهیم تا معنا را کشف کنیم، اما هیچ خبری از آن نیست، به همین خاطر هستی ما غیرمنطقی، و بی معنا جلوه می کند.
برشی از کتاب بیگانه :
امروز، مادرم مرد. شاید هم دیروز، نمی دانم. تلگرافی به این مضمون از نوانخانه دریافت کرده ام: «مادر، درگذشت. تدفین فردا. تقدیم احترامات». از این تلگراف چیزی نفهمیدم شاید این واقعه دیروز اتفاق افتاده است. نوانخانه پیران در «مارانگو» ، هشتاد کیلومتری الجزیره است.
سر ساعت دو اتوبوس خواهم گرفت و بعد از ظهر خواهم رسید. بدین ترتیب، می توانم شب را بیدار بمانم و فردا عصر مراجعت کنم. از رئیسم دو روز مرخصی تقاضا کردم که به علت چنین پیش آمدی نتوانست آن را رد کند. با وجود این خشنود نبود. حتی به او گفتم: «این تقصیر من نیست.» جوابی نداد.
آنگاه فکر کردم که نباید این جمله را می گفتم. من نمی بایست معذرت می خواستم. وانگهی وظیفه ی او بود که به من تسلیت بگوید. شاید هم این کار را برای پسفردا گذاشته است که مرا با لباس عزا خواهد دید چون اکنون مثل این است که هنوز مادرم نمرده است. ولی برعکس بعد از تدفین، این کاری است انجام یافته و مرتب، که کاملاً جنبه ی رسمی به خود می گیرد.
سر ساعت دو اتوبوس گرفتم. هوا خیلی گرم بود. بنا به عادت، غذا را در مهمانخانه ی «سلست» خوردم. همهشان به حالم دل می سوزاندند و «سلست» به من گفت: «یک مادر که بیشتر نمی شود داشت.»
- کتاب افسانهی سیزیف:
تأملی ژرف در باب معنای زندگی؛ کامو، در این رسالهی کمحجم، به تعمق در باب پرسشِ ازلی و ابدی انسان پرداخته است: آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه؟
اگر تمام هستی ما «ابزورد» است و هیچ معنای غایی ای نیز نیست، چه دلیلی وجود دارد که به زندگی خود پایان ندهیم؟ این سوال، موضوع اصلی کتاب «اسطوره سیزیف» است، که با این جمله ی به یاد ماندنی آغاز می شود:
«تنها یک مسئله ی فلسفی واقعاً جدی وجود دارد و آن هم خودکشی است.»
به شکل خلاصه، «کامو» در این کتاب نتیجه می گیرد که ما باید به زندگی خود ادامه دهیم، آن هم صرفا با انتخاب زندگی در مواجهه با بی معنایی. طبق این نگرش، کارها و شیوه ی زندگی ما بی اهمیت است چون چه این انتخاب ها عملی شوند و چه نه، تغییری در بی معنایی جهان به وجود نخواهد آمد. «کامو» اما به تدریج این نگرش را تغییر می دهد.
او اندکی قبل از مرگ، در مصاحبه ای بیان کرد:
واژه ی «ابزورد» تاریخ ناخوشایندی داشته است، و اعتراف می کنم که اکنون کمی مرا آزار می دهد. وقتی احساس بی معنایی را در «اسطوره سیزیف» تحلیل کردم، به دنبال خلق یک روش بودم و نه یک مکتب. در حال به کارگیری شک روشمند بودم… اگر تصور کنیم که هیچ چیز هیچ معنایی ندارد، آن وقت باید نتیجه بگیریم که جهان «ابزورد» است. اما آیا هیچ چیز هیچ معنایی ندارد؟ من هیچ وقت باور نداشته ام که در این نقطه می توانیم باقی بمانیم.
برشی از کتاب افسانه سیزیف :
داوری در این که زندگی کردن به زحمتش می ارزد یا نه، پاسخ به پرسش بنیادین فلسفه است. باقی قضایا، این که جهان سه بُعد دارد، یا این که ذهن آدمی بر نه یا دوازده دسته است، به دنبال آن می آید. این ها بازی های ذهنی است، پیش از هر چیز باید به آن پاسخ داد و اگر چنان که نیچه گفته است، این امر حقیقت دارد که هر فیلسوفی برای جلب احترام باید گفتارش سرمشق باشد، اهمیت این پاسخ دریافته می شود چون بر کنش قطعی مقدم است.
این ها بدیهیاتی است که برای دل ملموس است اما باید تعمیق یابد تا برای روح نیز آشکار شود. اگر از خود بپرسم که از کجا می دانم این مسئله مبرم تر از دیگری است، پاسخ می دهم که داوری ام بر اساس اعمالی است که شخص به آن ها دست می زند. هرگز ندیده ام که کسی به دلایل هستی شناسانه به استقبال مرگ برود.
گالیله که به حقیقت علمی معتبری معتقد بود، به محض این که این حقیقت زندگی اش را به خطر انداخت، به راحتی از آن دست کشید و به یک معنی کار خوبی کرد. این حقیقت ارزش آن را نداشت که در راهش خود را تسلیم چوبه ی مرگ کند و در آتش بسوزد.
- کتاب طاعون:
روایتی نمادین از اوجگیری یک بیماری همهگیر. رمان طاعون مبارزه و استقامت انسان در مواجهه با بلایی طبیعی را به تصویر میکشد.
- کتاب انسان طاغی:
آلبر کامو در این جستار فلسفی ریشههای فکریِ خشونت سیاسی و اجتماعیای را کاویده که اروپای قرن بیستم را گرفتار انواع نزاعهای نظامیِ مرگبار کرده بود.
در زمان انتشار کتاب «انسان طاغی» در سال 1951، «کامو» عقیده ی دیگری پیدا کرد. او بیان می کند که اگر هنر خلق می کنید، «نمی توانید شرارت کلی جهان را تأیید کنید» بلکه باید چیزی را در جهان تشخیص دهید که زیبا است. این زیبایی، همان منبع الهام هنرمند برای شورش علیه زشتی، شرارت و بی عدالتی است. «کامو» به تدریج به این نتیجه رسید که ستایش زیبایی، الزاما به معنای تأیید شرارت ها و زشتی ها نیست.
برشی از کتاب انسان طاغی :
طاغی کیست؟ انسانی که «نه» می گوید، اما «نه» گفتن او از سر انکار نفس نیست. او چون به نفس خود بیندیشد، «آری» می گوید. برده ای که تمام عمر فرمان گزارده، به ناگاه درمی یابد که نمی تواند از فرمان تازه ای اطاعت کند. منظور او از «نه» گفتن چیست؟ منظور او این است که مثلا «این وضع دیگر بیش از حد طولانی شده» یا «تا اینجا هر چه بود گذشت، اما دیگر بس است» یا «این دیگر زیاده روی است» و یا «مرزهایی هست که نباید از آن ها گذر کرد.»
به زبان دیگر، «نه»ی او وجود یک مرز را تصدیق می کند. او طغیان می کند چون هم قاطعانه از تسلیم شدن به شرایطی که تحمل ناپذیرش می داند، سر باز می زند و هم به گونه ای مبهم ایمان دارد که موضع او توجیه پذیر است زیرا فکر می کند: «حق دارد که …».
طغیان بدون این احساس که طاغی، در جایی و به گونه ای حق دارد، نمی تواند روی دهد. بدین سان است که برده ی طاغی، همزمان آری و نه می گوید. او تصدیق می کند که مرزهایی وجود دارد و گمان می برد که «چیز»های ویژه ای در فراسوی آن مرزها هست و می خواهد این «چیز»ها را حفظ کند.
- کتاب سقوط:
میان اولین رمان منتشر شده ی «کامو» و آخرین اثری که در زمان حیات او به چاپ رسید. در کتاب «بیگانه»، فردی به خاطر ارتکاب قتلی بی دلیل، هیچ احساسی از عذاب وجدان ندارد، حتی وقتی با اعدام مواجه می شود. در کتاب «سقوط»، فردی به عذاب وجدان و رنجی فلج کننده دچار می شود، به خاطر این که نتوانسته کسی را از خودکشی نجات دهد. در واقع جهان اخلاقیِ شخصیت «ژان باتیست کلامنس» بسیار پیچیده تر از جهان بی تفاوت و بی معنایی است که شخصیت «مرسو» در آن زندگی می کند.
برشی از کتاب سقوط :
پاریس یک نقاشی سه بُعدی واقعی است، یک دکور باشکوه که چهار میلیون شبح در آن ساکن اند. چه می گویید، در آخرین سرشماری نزدیک به پنج میلیون نفر شده اند؟ خب حتما بچه زاییده اند. از شنیدن این مطلب تعجب نمی کنم. همیشه فکر می کردم همشهری هایمان تشنه ی دو چیزند: یکی نظریه پردازی و دیگری عشق بازی.
پرت و پلا می گویم. وانگهی حواسمان باشد تا مبادا همشهری هایمان را محکوم کنیم؛ فقط آن ها نیستند که به این دو موضوع علاقه مندند، بلکه تمام اروپا چنین است. گاهی اوقات به آن چه که در آینده، مورخان در مورد ما خواهند گفت، فکر می کنم.
در مورد انسان مدرن تنها یک جمله کافی است: او عشق بازی می کرد و روزنامه می خواند. پس از این توصیف گویا، اگر جسارت نباشد باید بگویم که دیگر حرفی باقی نمی ماند. هلندی ها، اوه نه، آن ها به اندازه ی بقیه مدرن نیستند! نگاهشان کنید؛ هلندی ها وقت آزاد دارند. می پرسید از چه راهی امرار معاش می کنند؟ خب، این آقایان از دسترنج خانم ها می خورند. باید بگویم که این مردم، حال چه نر چه ماده، مخلوقاتی بسیار بورژوا هستند که مثل همیشه، یا برای افسانه پردازی این جا آمده اند، یا از سر حماقت.
جوایز و افتخارات آلبر کامو :
- آلبر کامو در سال 1957، جایزهی نوبل ادبیات را دریافت کرد.
اقتباسهای سینمایی از آثار آلبر کامو :
- فیلم سینمایی بیگانه: لوکینو ویسکونتی، کارگردان فقید ایتالیایی، در سال 1967، با اقتباس از رمان بیگانه فیلمی با همین عنوان تولید کرد.
- فیلم سینمایی طاعون: در سال 1992، لوئیس پوئنسو، فیلمساز اهل آرژانتین، با اقتباس از کتاب طاعون آلبر کامو، فیلمی با همین نام روانهی بازار کرد.
- فیلم سینمایی دور از مردم: دیوید اولهوفن، کارگردان و فیلمنامهنویس اهل فرانسه، در سال 2014، با اقتباس از داستان کوتاه «مهمان» نوشتهی آلبر کامو، فیلم سینمایی دور از مردم را کارگردانی نمود.
حقایقی جالب درباره آلبر کامو :
- آلبر کامو عاشق بازی فوتبال بود. او تا هفدهسالگی (قبل از شدید شدن بیماریاش) دروازهبان باشگاهی حرفهای بود. کامو در پاسخ به این سؤال که تئاتر را بیشتر دوست دارد یا فوتبال، با قطعیت فوتبال را انتخاب کرده بود!
- آلبر کامو در برههای که کمتر نویسندهای علیه حکومت شوروی سخن میگفت؛ به سبب انتقادات تندش از دولت کمونیستی شوروی، تحت فشار نویسندگان همعصرش (خصوصاً ژان پل سارتر) قرار گرفته بود.
- علاقهی کامو به سیگار تا اندازهای بود که گربهی خانگی خود را با نام «سیگارت» صدا میزد.
جملات برگزیده آلبر کامو :
- دورهای بود که وفاداریام را جار میزدم؛ اما حالا باور دارم به تمام افرادی که عاشقشان بودم خیانت کردهام. (کتاب سقوط)
- انسانها در قضاوت عجله میکنند تا خودشان مورد قضاوت قرار نگیرند. (کتاب سقوط)
- من عاشق زندگی هستم و این، بزرگترین نقطهضعف من است. (کتاب سقوط)
- به خدا باور ندارم و خداناباور هم نیستم. (کتاب یادداشتها)
- مادر امروز مرد. یا شاید هم دیروز؛ مطمئن نیستم. (کتاب بیگانه)
- زمان کمی که در اختیارم مانده بود را نخواستم برای خدا تلف کنم. (کتاب بیگانه)
- از آنجایی که همهی ما خواهیم مرد، زمان و دلیل چگونه مردن ذرهای اهمیت ندارد. (کتاب بیگانه)
- سوختن بهتر از ناپدید شدن است. (کتاب بیگانه)
- چیزی را که دلیل زندگی مینامیم، دلیل فوقالعادهای برای مرگ نیز هست. (کتاب افسانهی سیزیف)
- به سادگی میدانم که بقای آسمان از بقای من طولانیتر است. (کتاب افسانهی سیزیف)
- طغیان چیست؟ مردی که نه میگوید. (کتاب انسان طاغی)