معرفی ایرج پزشکزاد
پست معرفی ایرج پزشکزاد ، توسط سایت دانلود کتاب برای شما عزیزان تهیه شده است. ایرج پزشکزاد (الف. پ. آشنا) زادهٔ ۱۳۰۶ (خورشیدی) در تهران از نویسندگان و طنزپردازان ایرانی نیمهٔ دوم سده ۲۰ (میلادی) است. او بیشتر به خاطر آفرینش رمان داییجان ناپلئون و شخصیتی به همین نام شناخته میشود. در سال ۱۳۵۵ (خورشیدی) مجموعهٔ تلویزیونی داییجان ناپلئون توسط ناصر تقوایی برگرفته از این رمان ساخته شد.
کتاب دایی جان ناپلئون در سال ۱۹۹۶ (میلادی) توسط دیک دیویس به زبان انگلیسی برگردان شدهاست. پزشکزاد در سال ۱۳۰۶ خورشیدی در تهران زاده شد. وی پس از تحصیل در ایران و فرانسه در رشتهٔ حقوق دانشآموخته شد و به مدت پنج سال در ایران به قضاوت در دادگستری مشغول بود. پس از آن به خدمت در وزارت امور خارجه ایران ادامه داد و آخرین سمتش مدیرکل روابط فرهنگی بود.
پزشکزاد در سال ۱۳۰۶ خورشیدی در تهران زاده شد. وی پس از تحصیل در ایران و فرانسه در رشتهٔ حقوق دانشآموخته شد و به مدت پنج سال در ایران به قضاوت در دادگستری مشغول بود. پس از آن به خدمت در وزارت امور خارجه ایران ادامه داد و آخرین سمتش مدیرکل روابط فرهنگی بود.
زندگینامه ایرج پزشکزاد
ایرج پزشکزاد (Iraj Pezeshkzad) در سال 1306 در تهران به دنیا آمد. پدرش، حسن پزشکزاد، پزشک و مادرش، شاهزاده فکری ارشاد، معلم بود. خانوادهای که ایرج پزشکزاد در آن رشد کرد از خانوادههای فرهیخته بهشمار میآمدند. پدربزرگ مادری او، مؤیدالممالک فکری ارشاد، نمایشنامهنویس دوران مشروطه و صاحب روزنامهی صبح صادق و روزنامهی ارشاد بوده است و دایی او، معز دیوان فکری، نمایشنامهنویس و از اولین بنیانگذاران تئاتر معاصر در ایران. خود ایرج پزشکزاد نیز در ایران و فرانسه در رشتهی حقوق تحصیل و به عنوان قاضی دادگستری خدمت کرد. پس از مدتی، از کار در این سمت خسته شد و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد.
ایرج پزشکزاد نوشتن را از سال 1330 آغاز کرد. داستانهای کوتاهی برای نشریات مختلف مینوشت و با تخلص و نام مستعار ا. پ. آشنا منتشر میکرد. او دست به ترجمه هم زد و نوشتههای مولیر و فرانسوا ولتر، از نمایشنامهنویسان فرانسوی، را به فارسی برگرداند. ایرج پزشکزاد در همان دوران کار در وزارت امور خارجه، ستونی را در نشریهی فردوسی مینوشت که به نام «آسمون ریسمون» شهرت یافت. او بخشهایی از اثر محبوبش، دایی جان ناپلئون، را در همین مجله به صورت پاورقی منتشر کرد. پس از استقبالی که از آن شد، تصمیم گرفت تا آن را در قالب رمان درآورد.
زندگینامه و دانلود بهترین کتابهای ایرج پزشکزاد
ایرج پزشکزاد پس از انقلاب ایران به فرانسه مهاجرت کرد. آن دوران را با کار روزنامهنگاری سپری کرد و با شاپور بختیار آشنا شد. پزشکزاد علاقهی مشترکشان به حافظ را رشتهی این اتحاد و اتفاق میدانست.
ایرج پزشکزاد 22 دی سال 1400 در لسآنجلس و به دلیل ایست قلبی درگذشت. او در زمان مرگ 94ساله بود و در کنار پسرش، بهمن، زندگی میکرد.
بهترین کتابهای ایرج پزشکزاد
ایرج پزشکزاد را در ایران به دلیل انتشار کتاب دایی جان ناپلئون میشناسند. او علاوه بر نوشتن این اثر طنز، کتابهای دیگری مانند ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشید، حاج مم جعفر در پاریس، خانوادهی نیکاختر و شهر فرنگ از همه رنگ را در کارنامهی خود دارد. پزشکزاد علاوه بر نوشتن رمان و نمایشنامه، کتابهای تاریخی و مقالات سیاسی نیز مینوشت و ترجمه هم میکرد. ترجمهی آثار ولتر، مولیر، کتاب دزیره از آنماری سلینکو، کتاب دختر گرجی و کتاب زندانی کازابلانکا از موریس دوکبرا، و شوایک: سرباز پاکدل از یاروسلاو هاشک همه از ترجمههای ایرج پزشکزاد است.
کتاب دایی جان ناپلئون اولین بار در سال 1349 منتشر شد. داستان از زبان پسری به نام سعید روایت میشود که عاشق دختر داییاش، لیلی، شده است. داستان با زبان طنز روایت میشود و وقایعی را بازگو میکند که این خانواده درگیر آن هستند. کتاب دایی جان ناپلئون به زبانهای مختلفی از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و روسی ترجمه شده است. دیک دیویس، مترجم انگلیسی این اثر، آن را سهبار بازنویسی کرد تا توانست طنز اثر را به زبان دوم برگرداند. او دلیل ترجمهی این اثر را آشنا کردن مخاطبان غربی با داستان و رمان طنز ایرانی بیان کرد.
کتاب ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید در سال 1337 به چاپ رسید. این کتاب داستان زندگی ماشاءالله خان است. مردی که دربان بانک است و آرزو میکند در بغداد و در دوران خلافت هارونالرشید زندگی کند، و البته به آرزویش هم میرسد. این کتاب با زبان طنز، از مشکلات دوران حکومت عباسیان میگوید.
هر دو کتاب دایی جان ناپلئون و ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشید تا مدتها اجازهی چاپ نداشتند و نسخههای غیرقانونی بسیاری از این آثار در ایران وجود دارد.
کتاب حاج مم جعفر در پاریس در سال 1333 منتشر شد. این کتاب خاطرات نویسنده از سفرش به پاریس به همراه یکی از تاجران ایرانی و در مقام راهنمای اوست.
جوایز و افتخارات ایرج پزشکزاد
ایرج پزشکزاد در سال 2014 جایزهی بیتا را از آن خود کرد. این جایزه به همت «بیتا دریاباری»، حامی مالی برنامههای ایرانشناسی دانشگاه استنفورد و کمبریج، تأسیس شده است. سیمین بهبهانی، گلی ترقی، بهرام بیضایی، هوشنگ سیحون، احسان یارشاطر، کیهان کلهر و هوشنگ ابتهاج از جمله برندگان این جایزه هستند.
اقتباسهای سینمایی از آثار ایرج پزشکزاد
ناصر تقوایی مجموعهی تلویزیونی دایی جان ناپلئون را در سال 1355 ساخت و نمایش داد. این سریال پس از انقلاب ممنوع شد و از تلویزیون ایران پخش نشد. با این حال، هنوز یکی از محبوبترین مجموعههای تلویزیونی است. هنرمندان مشهوری مانند غلامحسین نقشینه (دایی جان)، پرویز فنیزاده (مش قاسم)، سعید کنگرانی (سعید)، پرویز صیاد (اسدالله میرزا)، محمدعلی کشاورز (جناب سرهنگ)، نصرتالله کریمی (آقاجان)، و… در این فیلم ایفای نقش کردند.
جملات برگزیده ایرج پزشکزاد
من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم. تلخیها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود، شاید اینطور نمیشد. (کتاب دایی جان ناپلئون)
ایرج پزشکزاد، روانکاو پارانویای ایرانی
«در میان ایرانیان، مثل همه مردمانی که پیشتر استعمار شدهاند، یک نوع ویروس وجود داشت و همچنان وجود دارد: اینکه ما فکر میکنیم همه بلاهای کشور از انگلیسیها یا خارجیها سرچشمه میگیرد.»
این اظهارات ایرج پزشکزاد، نویسنده مطرحی که روز چهارشنبه درگذشت، در گفتوگو با روزنامه لیبراسیون چاپ پاریس، هسته اصلی رمان «دایی جان ناپلئون» را بیان میکند.
این رمان نیم قرن پس از انتشارش شناختهشدهترین اثر پزشکزاد به شمار میرود که یک دوره تاریخی را بازگو میکند. اما در واقع، اهمیت این نویسنده به کلیت آثارش است که همچون پازلی، با کنار هم قرار دادن آنها، میتوان تصویری کامل از جامعه ایران معاصر به دست آورد.
پزشکزاد که دههها در یک آپارتمان کوچک در محله پانزدهم پاریس زندگی میکرد، هنگام مرگ در آمریکا و نزد تنها فرزندش، بهمن، به سر میبرد.
او، چه وقتی ایران بود و چه وقتی در مأموریتهای کاری در خارج از کشور و چه وقتی در تبعید به سر میبرد، به فارسی مینوشت و در غنای ادبیات آن سهم داشت.
زبانی که او در آثارش به کار میبرد، زبانی ساده، شیرین، شسته و معیار است که در ماندگاری آثارش نیز مؤثر بود.
از کافههای پاریس تا کافههای تهران
ایرج پزشکزاد سال ۱۳۰۶ در تهران به دنیا آمد؛ پدرش پزشک و مادرش از شاهزادگان دوران قاجار بود: «عاقبت یک روزی حوصله پدرم بعد از شش سال خدمت در این شهر و آن شهر سر رفت. برگشتیم. از خدمت دولت کناره گرفت و در تهران مطب باز کرد. در نتیجه اولین آشنایی من با قبیله پرجمعیتم که از سه سالگی دیگر ندیده بودم و نمیشناختم، در سن حدود نه سالگی اتفاق افتاد.»
او پس از دریافت دیپلم به تحصیل در رشته حقوق مشغول شد و برای ادامه تحصیل در همین رشته به فرانسه رفت: «سال ۱۹۴۷ که هنوز آثار جنگ و مضیقهها و جیرهبندیها و بخصوص سرمای تیرخانهها به علت کمبود سوخت در فرانسه باقی بود، به پاریس رسیدم.»
پس از چند سال تحصیل در فرانسه، اوایل دهه ۱۳۳۰ وقتی ۲۵ ساله بود به ایران بازگشت: «تازه از سفر تحصیل، به تهران برگشته بودم. دوران ملی شدن نفت و مضیقه مالی بود. مثل خیلی از همدورهها، بیکار بودم. البته در خانه پدری شام و ناهاری میخوردیم ولی پول توجیبی و رفتوآمد و تفریح را دیگر نمیشد از پدر پیر و بازنشسته خواست.»
در آن دوران، پاتوق پزشکزاد کافه فردوسی واقع در ضلع جنوبی خیابان استانبول تهران بود. در آن کافه بود که پزشکزاد با بسیاری از شاعران و نویسندگان و روزنامهنگاران آن زمان ایران آشنا شد: «یک روز ما، به دنبال حمله گروه سومکا به کافه فردوسی پناه برده بودیم. وقتی کرکره باز شد، نصرت رحمانی با سر و روی آسیبدیده خونآلود وارد شد، بعد از تحقیق دانستیم که گروه ضربت سومکا نصرت را با احمد شاملو عوضی گرفته و کتک جانانهای به او زدهاند.»
پزشکزاد کارش را با ترجمه شروع کرد و اولین درآمدی که از این راه به دست آورد، ترجمه یک نمایشنامه از مولیر بود. اما همزمان به گذراندن دورههای کارآموزی قضایی پرداخت و در مرداد ۱۳۳۲ حکم دادیاری دادسرای تهران را گرفت: «صبح ۲۸ مرداد که یک چهارشنبه به یادماندنی بود، من مثل روزهای دیگر، به حکم نومنصبی، سرساعت در دادسرا بودم. قضات دادسرا این جا و آنجا دور هم جمع شده و درباره وقایع روز، به خصوص میتینگ جبهه ملی و تظاهرات حزب توده و احتمالات آینده بحث میکردند.»
از قضا وقتی مأمور شد که در شعبهای از دادگاه جنحه تهران خدمت کند، یکی از اولین پروندههایی که در آن دادگاه باید از ادعانامه دفاع میکرد، مربوط به حوادث ۲۸ مرداد بود.
زمانی که در دادگستری بود، از یک وکیل دادگستری تازهکار که در کوچه آقا قاسم شیروانی در خیابان نادری یک آپارتمان سه اطاقه اجاره کرده بود، یک اطاقش را اجاره کرد: «سه چهار صندلی و یک میز کوچک تحریر از خانه آوردم. دوستم تورج فرازمند یک صندلی چوبی راحتی تشکچهدار برای تکمیل مبلمان آورد و توضیح داد که این صندلی در اصل مال شازده نمیدانم چیچیمیرزا بوده است.»
طنزپردازی «آشنا»
هر چند که کار در دادگاهها سوژههای دستاولی را برای قصهنویسی به پزشکزاد داد، اما او از این شغلش چندان رضایت نداشت: «از الزامات شغل قاضی، با همه احترام و تشریفی که داشت، چون با طبع احساساتی من سازگار نبود، سخت به تنگ آمده بودم و راه فراری میجستم. از قضا یک کنکور ورودی وزارت امور خارجه پیش آمد. شرکت کردم و قبول شدم.»
ایرج پزشکزاد از همان زمان بازگشت به ایران مایل بود کار مطبوعاتی کند، اما در دوران خدمت در وزارت خارجه بود که فرصت بیشتری برای نوشتن پیدا کرد. این نویسنده که حالا دیگر دیپلمات شده بود، نه با اسم واقعی بلکه با اسم «ا. پ. آشنا» نوشتن طنز برای نشریات را آغاز کرد و برخی از نوشتههای مطبوعاتی او در قالب کتاب نیز منتشر شدند.
پزشکزاد در فاصله نیمه دهه ۱۳۳۰ تا نیمه دهه ۱۳۴۰، کتابهای «حاج ممجعفر در پاریس»، «ماشاءالله خان در بارگاه هارونالرشید»، «بوبول» و «آسمون ریسمون» را منتشر کرد.
حسن میرعابدینی، منتقد و مورخ ادبی، در «صد سال داستاننویسی ایران» درباره پزشکزاد نوشته که این نویسنده «از معدود هزلنویسان حرفهای» بود که «آثاری به دور از ابتذالهای مطبوعاتی پدید آورد».
این منتقد تأکید میکند که البته در آثار پزشکزاد مسائل در زمینه اجتماعیشان و به صورتی همهجانبه مطرح نمیشوند و او «با استفاده از ایهام کلمات، نوشتههایی هزلآمیز را میآفریند.» برخی دیگر منتقدان ادبی نیز معتقدند قصههای طنزآمیز پزشکزاد بیشتر استهزای رفتار آدمیان است تا استهزای شرایط اجتماعی.
با این حال، طنزنویسی پزشکزاد که جزء اصلی فکر، زبان و ساختار قصههای اوست، بر سنت طنزنویسی فارسی پیش از خود او به ویژه علیاکبر دهخدا استوار است. پزشکزاد نیز مانند دهخدا چند شخصیت را وارد قصههایش میکند و با خلق گفتوگوهایی میان این شخصیتها، فضا و محیطی طنزآلود را به وجود میآورد.
این نویسنده و دیپلمات که به زبان فرانسه مسلط بود و آثاری را نیز از این زبان به فارسی ترجمه کرده بود، در نگارش داستانهایش از ادبیات جهان تاثیر پذیرفته است. مثلا او داستان «ماشاءالله خان در بارگاه هارونالرشید» را که داستان سفر در زمان است، بر اساس نمونههای غربی آن پدید آورد.
ماشاءالله خان یک نگهبان خیالباف بانک، به قرنها عقب بازمیگردد و وارد دربار هارون الرشید در بغداد میشود.
پزشکزاد بیشتر مایل بود این داستان به صورت یک فیلم ساخته شود که امکانش در آن زمان به وجود نیامد. همچنین محمدرضا اعلامی فیلمساز فقید، در سالهای آخر زندگی خود قصد داشت فیلمی بر اساس این داستان جلوی دوربین ببرد، اما با وجود انجام اقدامات مقدماتی برای این فیلم، هرگز موفق به انجام این کار نشد.
با این حال برخی سریال «قهوه تلخ» ساخته مهران مدیری را متأثر از این رمان میدانند.
خالق مهمترین رمان طنز ادبیات ایران
پزشکزاد جزو معدود رماننویسان معاصر ایرانی است که طنز را شاکله اصلی رمان قرار داده و مهمترین اثر او با عنوان «دایی جان ناپلئون» که در ابتدا به صورت پاورقی در مجله «فردوسی» منتشر شد، بیش از آن که یک رمان تاریخی، سیاسی یا اجتماعی باشد، یک رمان طنز است.
برخی معتقدند که فقدان رمان طنز در ادبیات معاصر ایران به حدی است که بعد از «دایی جان ناپلئون» کتاب مطرح و ماندگار دیگری را در این عرصه نمیتوان یافت.
اساساً به دلیل همین ویژگی بود که این رمان با وجود بایکوت نسبی از سوی روشنفکران و منتقدان ادبی زمان خود، با استقبال خوانندگان کتاب در ایران مواجه شد.
اما اهمیت دیگر این کتاب پزشکزاد این است که او پس پشت داستانی طنز، مسائلی مهم را مطرح میکند و در عین حال، تصویری دقیق از یک دوره تاریخی ایران معاصر برجای میگذارد.
محمد بهارلو، منتقد، درباره این کتاب گفته است که اساساً در دهههای چهل و پنجاه ایران، اثر شاخص ادبی نوعی سند اجتماعی محسوب میشود.
همچنین حسن میرعابدینی، درباره «دایی جان ناپلئون» نوشته که این رمان «از دیدگاهی طنزآمیز به برخوردهای طبقاتی» در ایران در سالهای پس از جنگ جهانی دوم میپردازد.
داستان از دید سعید، نوجوانی عاشق روایت میشود که پزشکزاد ماجرای عشقی او را از ماجرای عاشقانه واقعی خود الهام گرفته بود. اما خیلی زود این ماجرای شخصی، به هزارتوی ماجراهای خانوادهای بزرگ و اشرافی گسترش مییابد.
در رمان «دایی جان ناپلئون» هر یک از اعضای این خانواده برای حفظ امتیازهایی میکوشند که دورانشان سپری شده و این همان «برخورد طبقاتی» است که یک نسل قدیم با دوران جدید مواجه است و منتقدان در نقدها و حتی خود نویسنده در گفتوگوهایش بر آن تاکید کردهاند.
دهه١٣٢٠ در ایران، با تغییرات سیاسی- اجتماعی، دوره تحولات بزرگی بود و اشرافیت باقیمانده از دوران قاجار کنار گذاشته شد و ساختار اجتماعی جدیدی پدید آمد که برای بسیاری قابل هضم نبود.
در واقع، «دایی جان»، بزرگترین عضو خانواده و نایب بازنشسته فوج قزاق، نماد این نسل بیمار است که با اندیشههای غیرواقعی به واقعیت غیرقابل تحمل واکنش نشان میدهد.
دایی جان که در یکی دو درگیری کوچک با اشرار شرکت داشته، از بس درباره ناپلئون بناپارت کتاب خوانده، خود را در حد او میپندارد و درگیریهای کوچک خود را ابعادی بزرگ میبخشد و به صورت مبارزه با قوای انگلیس قلمداد میکند.
این شخصیت رمان در یک فضای خیالی زندگی میکند و هر وقت با ناباوری دیگران مواجه میشود از «مشقاسم» نوکر خود به عنوان همراه و شاهد کمک میگیرد:
«ما بودیم و در حدود سه هزار نفر افراد خسته و گرسنه بدون اسلحه کامل و در مقابل ما چهار رژیمان کاملاً مسلح انگلیسی با پیاده نظام، سوار نظام، توپخانه کامل… تنها چیزی که باعث نجات ما شد، همان تاکتیک معروف ناپلئون در جنگ مارنگو بود… جناح راست را سپردیم به خدا بیامرز سلطانعلیخان… جناح چپ را به خدا بیامرز علیقلیخان… خودم هم فرماندهی سوار نظام را عهده گرفتم…
مش قاسم دخالت کرد: – اما آقا، خدا بیامرزدش آن اسب کهر شما خودش پای چهل تا اسب در میآمد… پنداری رخش رستم بود. یک رکاب بهش میکشیدند، مثل عقاب از بالای کوه و دره پرواز میکرد…»
در واقع، پزشکزاد در این اثر شدیداً تحت تاثیر رمان «دنکیشوت» نوشته سروانتس نویسنده بزرگ اسپانیایی است؛ به این معنا که دایی جان همان دنکیشوت، مشقاسم همان سانچوپانزا و انگلیسیها همان آسیابهای بادی را به یاد خواننده میآورند.
طرح جلد داییجان ناپلئون، اثر مشهور پزشکزاد
طرح جلد داییجان ناپلئون، اثر مشهور پزشکزاد
اگر داییجان درباره ناپلئون خوانده بود، دنکیشوت هم آنقدر داستانهای شهسواران را خوانده بود که در نهایت خود را شهسواری سرگردان دید که میتواند منجی دیگران باشد.
حسین فرهمند، منتقد ادبی، در مقالهای که در سال ۱۳۵۲ در نقد «دایی جان ناپلئون» در نشریه «رودکی» منتشر کرد، بر «بیمارگونه» بودن روابط انسانی در این رمان تأکید کرد و نوشت این شرایط ناشی از «محیط بیمارگونه و جنگزده» ایران در سالهای پس از جنگ جهانی دوم بود که «همه چیز در تغییر و تحول دائمی است و هیچ ارزشی نمیتواند باثبات و پایدار باشد.»
فرهمند شخصیتهای رمان را نیز به «پرسوناژهای فیلمهای صامت» شبیه کرد که «تند و سریع حرکت میکنند و از شدت بیچارگی خود را به این سو و آن سو میزنند و از پا در میآیند».
دایی جان ناپلئون با همه شباهتهایش به دنکیشوت، یک فرق عمده با این رمان کلاسیک جهان دارد: دنکیشوت در پایان رمان به سر عقل میآید و در نهایت عقل وصیت میکند، اما دایی جان به عاقلی دنکیشوت از دنیا نمیرود.
«دایی جان ناپلئون» قربانی تفکر دایی جان ناپلئونی
ویژگی سینمایی بودن رمان موجب شد که ایرج گرگین ساخت مجموعهای بر اساس «دایی جان ناپلئون» برای تلویزیون ایران را به ناصر تقوایی، کارگردان جوان اما بااستعداد آن روزها، پیشنهاد دهد. ساخت این مجموعه به شهرت بیشتر کتاب کمک فوقالعادهای کرد.
تقوایی برای ساخت سریال به ویژه انتخاب بازیگر، از طرح جلد کتاب بسیار بهره برد. اساساً طرح جلد رمان که کاری از صادق تبریزی است به بخش جدانشدنی از خود کتاب تبدیل شده است. این هنرمند، این طرح را فقط بر اساس چند برگ از رمان که پزشکزاد در اختیار او قرار داده بود، کشید.
اما ساخت این سریال نیز در آن شرایط کار سادهای نبود. تقوایی در این زمینه به رادیو فردا گفته است: «همان موقعی هم که قسمت اول و دو را در شبکه دو پخش کردیم، ساواک خیلی ایراد گرفت و مأمورانشان آمدند که فیلم را سانسور کنند و من زیر بار نرفتم.»
چند سال بعد، با وقوع انقلاب، سانسور گریبانگیر خود کتاب نیز شد که پزشکزاد دربارهاش گفت: «توقیف کتاب برای من قابل گذشت نبود. دولت موقت بازرگان سر کار بود و هنوز چند فکلکراواتی در هیئت حاکمه حضور داشتند. از هر کدام پرسیدم، خبر نداشت که دستور توقیف از کجا آمده و زورش هم نمیرسید که کاری بکند.»
طرح جلد طنز فاخر فارسی از آثار پزشکزاد
طرح جلد طنز فاخر فارسی از آثار پزشکزاد
انتشار غیرقانونی و انبوه این کتاب و دیگر کتابهای پزشکزاد در ایران، به نمونهای برجسته از نقض حقوق مولف در این کشور تبدیل شده است. هرچند که انتشار غیرقانونی «دایی جان ناپلئون» به ایران ختم نشد و این کتاب بدون اجازه نویسنده در روسیه نیز به چاپ رسید.
پزشکزاد پس از انقلاب به نوشتن در برخی مطبوعات ادامه داد اما ایران پس از انقلاب جای او نبود: «من حدود یک سال بعد از انقلاب تهران را ترک کردم و به موقع بود. اگر بیشتر مانده بودم چه بسا مخالفان دایی جان به صرافت میافتادند سبیلی هم از نویسندهاش دود بدهند.»
چند سال بعد، روزنامه کیهان وابسته به دفتر رهبر جمهوری اسلامی، در پروندهسازیهایی که علیه نویسندگان و روشفکران ایرانی انجام داد، پزشکزاد را متهم کرد که بر اساس یک برنامهریزی قبلی و «با هدف ضربه زدن به حرکتهای مبارزاتی و مقاومت مردم» رمان دایی جان ناپلئون را نوشته است.
پیشتر نیز برخی مدعی شده بودند که حتی خود بریتانیا نوشتن این کتاب را به پزشکزاد توصیه کرده است. پزشکزاد زمانی که دایی جان ناپلئون را نوشت به عنوان دیپلمات ایرانی در سوئیس خدمت میکرد، اما این دیپلمات بودنش زمینه را برای چنین شایعاتی درباره رمان پدید آورد. همچنین تمجید عباس هویدا نخستوزیر وقت ایران از این کتاب واکنشهای منفی به ویژه در میان روشنفکران به دنبال داشت.
دیپلمات بودن برای پزشکزاد اگر چنین دردسری آفرید، ولی برای ادبیات این نویسنده فواید بسیار مهمی داشته است. اساسا پزشکزاد از ظرفیتهای زبان دیپلماتیک برای نوشتن داستانهایش بهره برد و بارها این زبان را موضوع طنز و شوخیهای خود قرار داد.
شاید یکی از بهترین نمود این ویژگی را بتوان در نمایشنامهای که او در سال ۱۳۵۲ در شهر الجزیره با عنوان «ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد» مشاهده کرد. قرار بود این نمایشنامه با بازی هنرمندانی چون داوود رشیدی در ایران به روی صحنه برود که وقوع انقلاب مانع آن شد.
همراهی با شاپور بختیار در تبعید
وقتی پزشکزاد پس از انقلاب به فرانسه آمد، به شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر دوران پهلوی نزدیک شد: «من بختیار را در ایران نمیشناختم. یعنی تا بهار سال پیش از انقلاب و تا خرداد ۱۳۵۶، تا وقتی که سر و صدای آن نامه اعتراض سه نفره به بیقانونیهای شاه با امضای دکتر شاپور بختیار، دکتر سنجابی و فروهر بلند نشده بود، من از سوابق بختیار بیخبر بودم. برای اینکه دوره بروز و ظهور بختیار در سال ۱۳۴۱ در دوره دولت دکتر امینی بود که دورانی بسیار کوتاه بود و پس از آن قاعده «خاموش باش و خفه شو»ی ساواک دیگر اجازه نداد که هیچ صدایی از او به گوش برسد.»
پزشکزاد از همان آغاز آشناییاش با بختیار تا زمان قتل این سیاستمدار کهنهکار ایرانی به دست عوامل جمهوری اسلامی، همراه با او بود: «البته هدف مشترک ما که مبارزه برای دموکراسی بود به جای خود، ولی علاقه مشترکمان به حافظ ، رشته اتحاد و اتفاقمان را بسیار محکمتر کرد.»
در این دوران، این نویسنده سردبیری هفتهنامه «قیام ایران» را که ارگان نهضت مقاومت ملی بود، برعهده داشت. اما پس از قتل بختیار به انزوای خویش و نوشتن کتاب به ویژه کتابهای سیاسی و تاریخی درباره ایران و جهان بازگشت.
رمان «خانوادهٔ نیکاختر» از مهمترین آثار او در این دوره است. همچنین خاطرات خود را به چاپ رساند که در یکی از آنها، با عنوان «سوپر دایی جان» نشان داد دههها پس از خلق «دایی جان ناپلئون»، روحیه دایی جان ناپلئونی همچنان وجود دارد و به زندگی خود ادامه میدهد.
پزشکزاد در تبعید از فضای اجتماعی روز ایران که لازمه یک طنزپرداز فارسیزبان است دور شده بود، اما فرصت را مغتنم دید بیش از آن که خودش طنز بنویسد، به بررسی طنز در ادبیات کهن فارسی بپردازد: «طنز فاخر سعدی» و «حافظ ناشنیدهپند» محصول همین بررسیهاست.
با ۷ کتاب ایرج پزشکزاد آشنا شوید؛ نویسندهای که زندگیاش زیر سایه «داییجان ناپلئون» بود
۱- داییجان ناپلئون
این رمان در زمان انتشارش به صورت کتاب در سال ۱۳۵۱ با وجود بایکوت شدن توسط روشنفکران و منتقدان کتاب، با استقبال زیاد اهل کتاب مواجه شد. علت محبوبیت این رمان چیست؟ پزشکزاد نه عضو محفلهای ادبی بود و نه نویسندهای نوگرا. با این وجود رماناش به عنوان نمونهای جدی از رمان طنز مطرح شد. حتی اقتباس درخشان ناصر تقوایی از آن نیز برای نویسنده جایی میان نویسندگان جاسنگین باز نکرد. چون جزو رمانهای ملتزم به گفتمان پرطرفدار غربزدگی نبود، بلکه با ریشخند شخصیت «داییجان» که همهجا دست انگلیسیها را در کار میبیند، باورمندان به گفتمان «توهم توطئه» را هجو میکرد.
عامل دیگر محبوبیت این اثر میتواند طنز شیرین / تلخ آن باشد. رمان و داستان کوتاه فارسی را کمبود طنز و سرخوشی رنج میبرد. در حالی که مردم هر فرصتی را برای کناز زدن آوار اندوه و ایجاد شادی غنیمت میشمارند، ادبیات ما زیادی غمزده است. اما پزشکزاد موفق میشود خواننده را در بازی سرخوشانهی شخصیتهای خود مشارکت دهد و لذت رمان خواندن را به خواننده بچشاند.
داستان از دید سعید، نوجوانی عاشق روایت میشود که پزشکزاد ماجرای عشقی او را از ماجرای عاشقانهی واقعی خود الهام گرفته بود. اما خیلی زود این ماجرای شخصی، به هزارتوی ماجراهای خانوادهای بزرگ و اشرافی گسترش مییابد. هر یک از اعضای خانواده برای حفظ امتیازهایی میکوشند که دورانشان گذشته و این برخورد طبقاتی است. داییجان، بزرگترین عضو خانواده و نایب بازنشستهی فوج قزاق، نماد این نسل بیمار است که با اندیشههای غیرواقعی به واقعیت غیرقابل تحمل واکنش نشان میدهد. داییجان که در یکی دو درگیری کوچک با اشرار شرکت داشته، از بس دربارهی ناپلئون کتاب خوانده، خود را در حد او میبیند و درگیریهای کوچکاش را بیشاز اندازه بزرگ جلوه داده و به شکل مبارزه با قشون انگلیس جا میزند.
۲- خانواده نیکاختر
قصهی بلند «خانواده نیکاختر» داستان خانوادهای ایرانی را روایت میکند که به کانادا مهاجرت کردهاند. نویسنده اعضای خانواده را معرفی میکند:
– محمود نیک اختر پدر خانواده که خواهی بخواهی بعنوان یک ایرانی مهاجرت کرده پایش به جریانات سیاسی باز شده است در حالی که خودش بیشتر در فکر جریانات اقتصادی و پر کردن جیبش است.
– بدری مادر خانواده که سعی می کند خود را بعنوان یک زن با فرهنگ در بین همپلاکی هایش نشان بدهد.
– خانم بزرگ، مادر زن محمود که در ظاهر بیشتر به دین و دیانت میپردازد و در آخر داستان به نوعی تغییر روش می دهد.
– فرهاد، پسر تنبل خانواده که بیشتر به دنبال تیغ زدن پدر و مادرش است.
– فرشته، که در بیشتر داستان به دلیل سفر با بوی فرندش حضور ندارد.
– فاطی، کلفت جوان و روستائی زاده خانه که در خارج درس خوانده و واقعاً با فرهنگ شده است.
– خردل، سگ خانواده که هر چند دچار بیماری روانی علاقه به همجنس شده، ولی هنوز آنقدر غیرت دارد که در آخرین سکانس فیلم پاچه تازه داماد خارجی فامیل را گاز بگیرد.
داستان با ورود دوست قدیمی محمود به نام خان عمو که استاد سابق دانشگاه بوده و تازه به آمریکا سفر کرده، شروع میشود. در مقابل بقیه شخصیتها خانعمو آدم روشنفکری به نظر میرسد.
در طول داستان مشخص میشود خانواده که درگیر مشکلات مالی است پیش از این برای جلب کمک و محبت فرزاد جوان اقتصاددان معروف ایرانی، تلاش کردهاند آشنائی بین او و فرشته ایجاد شود. اما بر خلاف تصور آنها فرزاد عاشق فاطی شده است.
خانواده به محض با خبر شدن از این موضوع کمر به نابودی فاطی میبندند و میخواهند او را به ایران بفرستند.
خانعمو که طرفدار فاطی است، سعی میکند کمکاش کند. اما در نهایت این شانس است که به یاری فاطی میآید.
شخصیتها به گونهای طراحی شدهاند که هر کس به خوبی بتواند کاریکاتوری از یکی از اعضای خانوادههای نسبتا روشنفکر یا بهاصطلاح تازهبهدورانرسیدهی ایرانی را نشان دهد. بهعنوان مثال پدر با وجود اینکه در حقیقت دغدغهی اصلیاش مالی است معمولا پز سیاسی مخالف میگیرد یا مادر خانواده تلاش میکند خودش را زنی روشنفکر نشان دهد اما رفتارهای او به شکلی کاملا متناقض است. پسر خانواده در اغلب موارد سعی میکند از اعضای خانواده پول بگیرد. تنها عضو عاقل خانواده خدمتکاری است. فاطمه تحصیلکردهی فرنگ است که با رفتار معقولاش سعی میکند افکار پوسیده و رفتارهای متناقض و غلط اعضای خانواده را اصلاح کند.
۳- حافظ ناشنیده پند
این کتاب، آخرین اثر چاپ شدهی نویسندهی «داییجان ناپلئون» است. ایرج پزشکزاد در «حافظ ناشنیده پند» بخشی کوتاه از زندگی حافظ را از زبان محمد گلندام، دوست حافظ، روایت میکند. او از نزدیکان حافظ است که دیوان شعرش را پس از مرگ جمعآوری کرد و بر آن مقدمه نوشت. او با نثری روان و زیبا، برههای از زندگی شخصی و اجتماعی شاعر را روایت کرده. او چهرهای از شاعر تصویر کرده که نشاندهندهی جوانی سبکسر و بیخیال است که صدای خندهاش گوش فلک را کر کرده است.
داستان چند ماهی بعد از شکست و فرار شاه شیخ ابواسحق از شیراز و فرار و غلبهی زورمندانهی امیر مبارزالدین اتفاق میافتد. حافظ آزاده که دوست و ندیم شاه فراری بوده است، در حکومت امیر مبارزالدین، تحت پیگرد اراذل و اوباش قرار میگیرد و جاناش در خطر است. حافظ جوان مثل کودکان ساده و بیآلایش فکر و قضاوت میکند و بعد از وقوع هر حادثهای صدای قهقههاش بلند میشود. در چنین موقعیت و احوالی حافظ بعد از خندهای طولانی از جا بلند میشود، غزلی میخواند، سازی خیالی بغل میکند و آنقدر میخندند که از پشت به زمین میافتد. شاعر از شدت بیکسی و تنهایی و نبودن آدمها به محبت گربهای دلمیبندد. محمد گلندام، برای رنگآمیزی طنزپردازانهی داستان، به وفور از نقل حکایات و لطایف عبید زاکانی شاعر معاصر او استفاده کرده است.
۴- ماشاءاللهخان در بارگاه هارونالرشید
«ماشاءاللهخان در بارگاه هارون الرشید» رمانی طنز است که در سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۵۰ در مجلههای اطلاعات جوانان و فردوسی منتشر شد. پزشکزاد در این اثر به اعماق تاریخ نقب زده و با طنزی گزنده تواناییهای انسان امروزی را به رخ کسانی که در آن روزگاران زندگی میکردند، میکشد.
داستان با توبیخ ماشااللهخان دربان سادهی بانک شروع میشود. ماشاالله که همزمان با کار تحصیل میکند و سر پست، کتابهای تاریخی دوران هارونالرشید را میخواند، توسط رئیس بانک تهدید به اخراج میشود. او حین بازگشت به خانه در خیابان، اعلان نمایشی از جامعه باربد را میبیند: اپرت «در حرم هارونالرشید…» در ادامه راه، او پس از برخورد با فروشندهای دورهگرد، در حالی که نمیتواند خودش را درست کنترل کند، پا به خانهی مرتاضی میگذارد که ادعا میکند میتواند روح گذشتگان را به زمان حال بیاورد. ماشااللهخان که در خیال خود، دوران حکومت هارونالرشید را دورانی پر از رونق و شکوه تصور میکند؛ از او میخواهد به جای آنکه روح هارونالرشید را به زمان حال بیاورد، روح او را به گذشته برده و در زمان پر شکوه هارونالرشید زنده کند.
به این ترتیب، روح ماشاءالله که آرزو میکرد در دوران خلیفهی بغداد زاده شده و زندگی کند؛ به دوران خلافت هارونالرشید رفته و وقتی به هوش میآید که خود را در بغداد و در دوران هارونالرشید پیدا میکند. حضور او در بارگاه هارون الرشید اگرچه پر از حادثههای ریز و درشت و البته شیرین و جذاب است، اما ماشاءاللهخان پس از مدتی میفهمد که چنانکه تصور میکرده، در آن زمان اوضاع و احوال بر وفق مراد نبوده است.
۵- دزیره
این رمان را تاریخ مشروح و دقیق سالهای آخر قرن هجدهم و نخستین سالهای قرن نوزدهم دانستهاند. «دزیره»، اثری تاریخی و عاشقانه است که در قالب دفترچهی خاطرات دخترانه نوشته شده است. دفترچهی خاطراتی که از زبان اولین نامزد ناپلئون بناپارت، اوژنی کلری چهارده ساله، نوشته میشود. در این رمان، تمام جزئیات و اتفاقات ذکر شده موثق هستند. گرچه گاهی نویسنده برای بروز واکنشهای اخلاقی و برخی جزئیات از تخیلاش بهره گرفته اما در مجموع رمانی زیبا و خواندنی خلق کرده است.
خانوادهی ثروتمند «دزیره»ی چهارده ساله در بهار ۱۷۹۴ در معرض وحشت انقلاب فرانسه قرار میگیرند. اندکی بعد، پدرش میمیرد و مادر و برادرش تجارت ابریشم خانواده را اداره میکنند. با وجود اینکه خانواده از انقلاب فرانسه حمایت میکنند، برادر «دزیره» به دلیل سوءتفاهم زندانی میشود و «دزیره» برای آزادی او به شهرداری مارسی میرود. او در آنجا با برادر ناپلئون به نام «جوزف» که منشی شهرداری است، ملاقات کرده و به این فکر میکند که او شوهر خوبی برای خواهرش خواهد شد. بنابرین او را برای شام به خانهاش دعوت میکند. جوزف دعوت را قبول میکند و همراه برادرش ناپلئون به آنجا میرود. دزیره و ناپلئون در نگاه اول عاشق هم میشوند و درنهایت نامزد میکنند. در همین حال، خواهر دزیره «جولی»، با جوزف ازدواج میکند.
ناپلئون اندکی پس از دو سال که از نامزدیاش با «دزیره» میگذرد، به پاریس میرود. «دزیره» هم مخفیانه به پاریس سفر میکند و همان موقع است که زندگی روی سیاهاش را به به او نشان میدهد. «دزیره» ناپلئون را در جشن نامزدیاش با ژوزفین میبیند و متوجه میشود که ناپلئون ترکاش کرده است. او با دلی شکسته سعی میکند خودش را از روی پل پرت کند، اما مردی قدبلند و خوشتیپ که در میهمانی حضور داشت و به دنبال او تا پل رفته بود، نجاتاش میدهد. پس از مدتی معلوم میشود او یکی از ژنرالهای برجستهی فرانسه به نام «ژان باپتیست برنادوت» است.
پس از گذشت مدتی «دزیره» خود را از این سیاهی بیرون میکشد و ثابت میکند که قادر است به زنی قدرتمندتر تبدیل شود و اتفاقات مهمی را رقم بزند. تقریبا سه سال بعد در آوریل ۱۷۹۸، مسیر او و برنادوت دوباره در خانهی ژوزف و ژولی در پاریس به هم میرسد. ژان باپتیست و «دزیره» ازدواج میکنند و صاحب پسری به نام اسکار میشوند. ژان پس از مدتی به دلیل جنگهای پیروزمندانه و افتخارآمیزی که داشت، از طرف مجلس ملی سوئد به ولیعهدی آن کشور برگزیده و بعدها پادشاه سوئد شد. «دزیره» ابتدا پرنسس و بعد از گذشت هشت سال ملکهی اول سوئد و نروژ شد.
۶- زندانی کازابلانکا
موریس دوکبرا، نویسندهی مشهور فرانسوی، در فاصلهی جنگهای جهانی اول و دوم در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ مشغول کار بود. او با انتشار «زندانی کازابلانکا» که رمانی عاشقانه و رمانتیک است و قصهی زندگی مادام لیدیا دختر زنی کانادایی و مردی انگلیسی که در محلهی بدنام و آلوده زندگی میکند را روایت میکند، مشهور شد.
مادام پایش را از حد و مرز مرسوم محلهی بدنام بیرون میگذارد و آداب و مقرراتی که جامعه برای هر دسته از مردم مشخص کرده را زیر پا میگذارد. به همین دلیل است که پلیس به او شک میکند و سعی دارد او را به دام بیاندازد. همسایهها نیز کمکم متوجه میشوند و نجوا میکنند تا آنکه این موضوع باعث کنجکاوی همه میشود و دست آخر مادام لیدیا را به خاطر گناه نکرده مجازات میکنند.
۷- شوایک: سرگذشت سرباز پاکدل
در بیشتر آثاری که به جبهههای جنگ مربوط میشوند، خشونت زیادی نهفته است. در این کتابها، صحنههای وحشتناک زیادی وجود دارد. کشتههای جنگ در همه جا دیده میشوند و صدای شلیک تفنگها لحظهای قطع نمیشود. سربازان با وجود زخم و جراحت، در حال پیشروی به خاک دشمن هستند و تانکها و توپها را برای حمله آماده میکنند. در فضای داستان، بوی باروت و خون میآید. خانهها تخریب شده است. ساختمانها ریزش کرده و همهجا پر از خرده شیشه است. در مناطق مسکونی، مردان و زنان بسیاری در حال فرار هستند و افراد زیادی هم به مهاجرت فکر میکنند. همهجا پر از مجروحهای جنگی است و افرادی که خوششانستر بودهاند تختی در بیمارستانهای صحرایی نصیبشان شده است. پدری در بین کشتهها به دنبال پسرش میگردد و مادری برای مرگ فرزندش اشک میریزد و…
در این اثر که تنها بخش اولاش ترجمه شده، نویسنده ما را به کشور چک و زمان جنگ جهانی اول میبرد. «شوایک» شخصیت اصلی کتاب مردی ابله و خلوضع است و به سبب مشکلات ذهنی و روحی، از رفتن به خدمت سربازی معاف میشود. او سگهای ولگرد را جمع میکند و آنها را به عنوان سگهای اصیل و قیمتی به دیگران میفروشد و مدام در حال خوشگذرانی و تفریح است و در میخانهها رفتوآمد دارد. «شوایک» زندگی معمولی دارد تا اینکه خبر ترور ولیعهد اتریش منتشر میشود.
بعد از این اتفاق، جو جامعه به شدت نظامی میشود و مأموران به دنبال دستگیر کردن افراد مشکوک میافتند. قهرمان اصلی کتاب در جریان این اتفاق در یک میخانه دستگیر و به علت مشکلات ذهنی برای مدتی در تیمارستان بستری و بعد از مدتی مرخص میشود. صاحبان قدرت «شوایک» را به عنوان گماشتهی مخصوص کشیش نظامی منصوب میکنند. کشیش که دائمالخمر و قمارباز است گماشتهاش را در قمار به ستوان لوکاش میبازد. «شوایک» پیش ستوان لوکاش میرود تا ادامهی خدمتاش بگذراند. قرار است او به همراه ستوان به جبهههای جنگ بروند؛ اما اتفاقاتی جذاب و جالب میافتد که باعث میشود مسیر زندگیاش برای همیشه تغییر کند.