معرفی هرمان هسه

معرفی هرمان هسه

پست معرفی هرمان هسه ، توسط سایت دانلود کتاب برای شما عزیزان تهیه شده است. هرمان هسه نقاش، رمان‌نویس و شاعر آلمانی، و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۴۶ است. مضمون محوری آثار او تقلای فرد برای گسستن از قالب‌های تثبیت‌شده‌ی تمدنی و دستیابی به یک روح و هویت اصیل است. «دمیان» و «سیذارتا» دو کتاب مهم اوست.

زندگینامه هرمان هسه

زندگینامه هرمان هسه

هرمان هسه (Hermann Karl Hesse) در کالو و بازل بزرگ شد. مادرش دختر هندشناس معروف، دکتر هرمان گوندرت، بود و پدرش مدیریت انتشارات مبلغین پروتستان را برعهده داشت. هرمان هسه برای والدینش کودکی سرسخت و حساس بود. او از همان سال‌های کودکی علائم شدید افسردگی را از خود نشان می‌داد. در پانزده‌سالگی از محل تحصیلش، مدرسه‌ی کلیسایی ماول برون، گریخت.

پس از این فرار، دوران افسردگی شدیدی را تجربه کرد و والدینش برای درمان او به یک جن‌گیر مدرن متوسل شدند. نتیجه فاجعه‌بار بود؛ هرمان اقدام به خودکشی کرد. هرمان هسه، پس از بهبود، در اکتبر 1895، در یک کتاب‌فروشی در شهر توبینگن مشغول کار شد.

پدربزرگ هرمان هسه، هرمان گوندرت، او را تشویق به خواندن می‌کرد و به او اجازه داد به کتابخانه‌اش که مملو از آثار ادبیات جهان بود دسترسی داشته باشد. همه‌ی این‌ها این حس را به هرمان هسه القا کرد که او شهروند جهان است. او می‌گوید که پیشینه‌ی خانوادگی‌اش «پایه‌ی مقاومت در برابر هر نوع ناسیونالیسم شد». هرمان جوان از طریق مادرش با موسیقی ارتباط نزدیکی یافت.

در سال 1904، هرمان هسه رمان «سفینه‌ی زندگی (پیتر کامنزیند)» را به چاپ رساند که با موفقیت زیادی روبه‌رو شد. او در همان دوران، با همسر اولش ازدواج کرد، ازدواجی که پس از بیماری روانی همسرش به ناکامی کشید.

هرمان هسه در سال 1912 به سوئیس مهاجرت کرد. او به زندگی روستایی و نزدیکی به طبیعت بسیار علاقه‌مند بود. در همین سال‌ها بود که به دلیل برخی مشکلات روانی که درپی مرگ پدر، بیماری همسر و فرزندش برای او رخ داد، تحت درمان قرار گرفت و به روان‌کاوی یونگ علاقه‌مند شد.

طی سال‌های 1916 و 1917 در حدود هفتاد نشست با جوزف لانگ، شاگرد کارل گوستاو یونگ، داشت که او را به مسائل شعوری درونش رهنمون شد. این دوره و آشنایی هرمان هسه با یونگ تأثیر بسیار زیادی بر طرح رمان‌های او داشت. مواجهه با مشکلات درونی و اندیشه در روان‌شناسی یونگ منجر به نوشتن داستان «دمیان» (1919) شد که مقام هرمان هسه را در ادبیات آلمان محکم کرد.

واپسین سال‌های زندگی هرمان هسه

هرمان هسه، در سال 1931، مجدداً ازدواج کرد و شروع به برنامه‌ریزی برای نگارش آخرین اثرش، «بازی مهره‌ی شیشه‌ای» کرد. این زمان مصادف است با روی کار آمدن نازیسم در آلمان.

هرمان هسه در سال 1933، به برتولت برشت و توماس مان برای خروج از آلمان نازی کمک کرد. او به قدرت رسیدن نازیسم در آلمان را با نگرانی مشاهده کرد و تلاش کرد تا علیه سرکوب هنر و ادبیات دوران هیتلر اعتراض کند. گرچه به دلیل محکوم نکردن حزب نازی مورد انتقاد قرار گرفت.

در دهه‌ی 1930، هرمان هسه با بررسی و انتشار آثار نویسندگان ممنوعه‌ی یهودی، از جمله فرانتس کافکا، به مقاومتی آرام در برابر نازیسم پرداخت. در اواخر دهه‌ی 1930، ابتدا مجلات آلمانی انتشار آثار هرمان هسه را متوقف کردند و سرانجام نازی‌ها آن را ممنوع کردند. او در سال 1946 برنده‌ی جایزه نوبل ادبیات شد.

زندگینامه و دانلود بهترین کتاب‌های هرمان هسه

هرمان هسه در بیست سال آخر زندگی‌اش، به نوشتن داستان‌های کوتاه (عمدتاً خاطرات دوران کودکی‌اش) و شعر روی آورد. او در 85سالگی درگذشت.

بهترین کتاب‌های هرمان هسه

بهترین کتاب‌های هرمان هسه

کتاب دمیان (Demian): این داستان یکی از معروف‌ترین آثار هرمان هسه و نخستین ثمره‌ی تولد دوباره‌ی اوست. این کتاب، درواقع، به دوران نوجوانی نویسنده می‌پردازد که هسه خود را در آن «امیل سینکلر» ـ تخلص اولیه‌ی هسه ـ می‌خواند. این رمان شرح کندوکاو درونی مردی جوان است که درپی دست یافتن به هویت و ارزش‌های شخصی است. دمیان را حدیث نفس انسان دانسته‌اند، حسب‌حال ایامی از عمر آدمی که معمولاً در چنبره‌ی ارزش‌های قراردادی محبوس است و مجال ظهور نمی‌یابد.

کتاب سیذارتا (Siddhartha): این کتاب در سال 1922 منتشر شد، درست زمانی ‌که هرمان هسه در هند به سر می‌برد. داستان در مورد تحول معنوی یک مرد هندی برهمن است. سیذارتا به زبان هندی به معنای کسی است که به هدفش رسیده است. این کتاب نیز همچون کتاب دمیان به خودشناسی و قدرت درونی انسان می‌پردازد. نویسنده، در این رمان فلسفی، زندگی دو برهمن را به نام‌های سیذارتا و گوویندا شرح داده است که یکی به مریدان بودا می‌پیوندد و دیگری زندگی جسمانی را ترجیح می‌دهد. رجوع بشر به طبیعت ازجمله رودخانه و وحدت وجود در این رمان مطرح شده است.

کتاب گرگ بیابان (Steppenwolf): گرگ بیابان بر محور زندگی شخصیتی به نام هاری هالر است. او مرد گوشه‌گیر و مرموزی است که در مواجهه با ارزش‌های جامعه‌ی بورژوازی خود را بیگانه حس می‌کند. در عین حال در برابر دنیای یأس‌آلودی که او را احاطه کرده است می‌کوشد به شناخت خود برسد.

کتاب بازی مهره‌ی شیشه‌ای (The Glass Bead Game): این داستان آخرین اثر هرمان هسه است اثری کلاسیک در ادبیات مدرن به حساب می‌آید. داستان در مورد سرزمینی خیالی و آرمانی به نام کاستالی است که مشتاقان عالم معنا و نخبگان در آنجا، به دور از جهان مردم معمولی و هیاهوی آن، زندگی می‌کنند. این رمان را که یادآور ایدئالیسم آلمانی است باید از برخی جهات، ترکیبی از ادبیات و موسیقی غربی به حساب آورد.

کتاب گرترود (Gertrud): داستان اعترافات یک آهنگ‌ساز به نام کوهن است که در مواجهه با زنی به اسم گرترود عاشق وی می‌شود، ولی گرترود عاشق هاینریش، دوست کوهن، است و با او ازدواج می‌کند. رابطه‌ی بین گرترود و هاینریش که به شکل تراژیکی ویرانگر است به شکستی فاجعه‌بار می‌انجامد. این رابطه‌ی تراژیک منبع الهام اپرای شکوهمند کوهن می‌شود.

سبک نگارش و دیدگاه‌های هرمان هسه
هرمان هسه را عمدتاً نویسنده‌ای نئورمانتیک قلمداد می‌کنند. هسه در نخستین آثار خود نئورمانتیسم را با مالیخولیا و طنز آمیخت. طنز او بین فراواقعیت و واقعیت معلق می‌ماند.

هرمان هسه نه‌تنها تحت تأثیر فیلسوفان غربی، همچون افلاطون، باروخ اسپینوزا، آرتور شوپنهاور، فردریش ویلهلم نیچه و مورخ معروف یاکوب بورکهارت بود بلک به همان اندازه تحت تأثیر فلسفه‌ی هندی و بعداً فلسفه‌ی چینی قرار داشت.

کتاب‌های هرمان هسه نوعاً نوشته‌هایی اعترافی است و کندوکاوی در رابطه‌ی فرد و جهان. همیشه در داستان‌های او دو تن رویاروی یکدیگرند که درواقع یک تن‌اند و نویسنده نهایتاً خواننده را از تضاد به وحدت می‌رساند. تقریباً تمامی آثار هرمان هسه را باید طرحی برای از میان برداشتن تاریکی و نمایان شدن نور دید. این رویکرد بالاخص در زمانی که فاجعه‌ی دو جنگ جهانی در جریان است، ضرورت پرداختن به اخلاقیات و ارزش‌های انسانی را نشان می‌دهد.

آثار هرمان هسه نوعی بدبینی امیدوارانه را القا می‌کنند. درعین‌حال اعتراض او را به سیاست برتری نژادی و فاشیسم آلمانی نیز به‌خوبی بازتاب می‌دهند. هسه به عنوان یک نویسنده‌ی خیال‌پرداز هرگز با واقعیت اغنا نمی‌شد و کوششی در بازسازی هنرمندانه و گسترش افق‌های آن داشت.

شاید این نارضایتی و این جست‌وجوهاست که او را سرآمد نسل تازه‌ای کرده بود که درپس دو جنگ جهانی سربرآورد. او که جنگ جهانی اول و دوم را تجربه کرده بود، از شرایط اسفناکی که جنگ برای زندگی انسان‌ها ایجاد کرده بود، رضایت نداشت و این نارضایتی را با خیال‌پردازی ابراز می‌کرد، خیال‌پردازی‌ای که به دنبال بسط توان خیال‌پردازی عامه‌ی مردم برای ساختن جامعه‌ای دیگر بود.

جوایز و افتخارات هرمان هسه
1906: باورنفلد-پریس (Bauernfeld-Preis)
1928: جایزه‌ی مجستریک از بنیاد شیلر در وین (Mejstrik-Preis)
1936: جایزه‌ی گات فرید-کلر (Gottfried-Keller-Preis)
1946: جایزه‌ی گوته
1946: جایزه‌ی نوبل ادبیات
1947: دکترای افتخاری از دانشگاه برن
1950: جایزه‌ی ادبیات ویلهلم رابه (Wilhelm Raabe)
1954: جایزه‌ی پور لمقیت (Pour le Mérite)
1955: جایزه‌ی صلح تجارت کتاب آلمان
هرمان هسه از نگاه دیگران
سیذارتا داروی شفابخشی است که از انجیل عهد جدید مؤثرتر است. (هنری میلر)
من کتاب‌های هرمان هسه را با کنجکاوی و تحیر تمام خواندم. او نه تنها یک شخصیت برجسته‌ی رمانتیک است، بلکه نویسنده‌ی عاقل و قابل اعتمادی نیز هست. (پیتر هانتکه)
اقتباس‌های سینمایی از آثار هرمان هسه
1971: فیلم زکریا بر اساس رمان سیذارتا به کارگردانی جورج انگلوند
1972: فیلم سیذارتا به کارگردانی کنراد روکس
1974: فیلم گرگ بیابان به کارگردانی فرد هاینس
1989: فیلم فرانچسکو بر اساس داستان فرانسیس آسیسی به کارگردانی لیلیانا کاوانی
1996: فیلم آنساتسو بر اساس رمان دمیان به کارگردانی ماساهیرو شینودا

جملات برگزیده هرمان هسه

جملات برگزیده هرمان هسه

حس می‌کنم افکارت عمیق‌تر از آن است که بتوانی بیان کنی. پس بدان که به اندازه‌ی فکرت زندگی نکرده‌ای و این درست نیست. فقط افکاری ارزش دارند که بتوان با آن‌ها به واقع زندگی کرد. (کتاب دمیان)

عشق نباید تمنا کند، نباید هم التماس کند، عشق باید چنان قوی گردد تا مبدل به حقیقتی گردد و به جای اینکه مجذوب شود مجذوب کند. (کتاب دمیان)
بیشتر مردم… مانند برگی در حال افتادن هستند که در هوا می‌چرخد و می‌چرخد، بال می‌زند و روی زمین می‌افتد. اما تعداد کمی دیگر مانند ستاره‌هایی هستند که یک مسیر مشخص را طی می‌کنند: هیچ بادی به آن‌ها نمی‌رسد، آن‌ها در درون خود راهنما و مسیر خود را دارند. (کتاب سیذارتا)

من چنین احساس می‌کنم که زندگی بشر شبی است ژرف و غم‌افزا. تحمل‌ناپذیر بود اگر گاهی از گوشه‌ای این برق آرام‌بخش و جان‌فزا نمی‌زد. برقی که به آنی سال‌ها تاریکی را می‌زداید و می‌تواند همه‌ی سیاهی‌ها را توجیه کند. (کتاب گرترود)
من ادبیات نمی‌نویسم، بلکه صرفاً اعتراف می‌کنم، همان‌طور که یک غریق یا مردی که بر اثر مسمومیت می‌میرد، دیگر نگران وضعیت موهایش یا تغییر صدایش نیست، بلکه به سادگی فریاد می‌کشد. (کتاب گرگ بیابان)

کودکی و دوران تحصیل هرمان هسه
هرمان هسه از همان دوران کودکی شخصیت پیچیده‌ای داشت و خانواده‌اش مدیریت او را بسیار دشوار می‌دانستند. با تمام این اوصاف، او صاحب ذهنی خلاق و بسیار قدرتمند بود. زمانی که هرمان 4 ساله بود، خانواده به طور موقت برای مدت 6 سال به بازل سوئیس نقل مکان کردند. خانه آن‌ها دارای باغی بزرگ و بسیار زیبا بود و بچه‌ها آنجا آزادی زیادی برای لذت بردن داشتند.

در ابتدا هرمان نیز از زندگی در بازل لذت می‌برد. تعقیب پروانه‌ها و همین‌طور تماشای قطارهایی که از نزدیک خانه عبور می‌کردند، لذت زیادی به او می‌داد؛ اما خیلی زود دنیای زیبای او به تاریکی تبدیل شد؛ زیرا بدخلقی و عصبانیت او به یک عادت تبدیل شده بود.جوانی هرمان هسه پدرش اغلب او را به دلایل مختلفی همچون دروغ‌های ساده، دزدیدن سیب یا بدخلقی‌هایش تنبیه می‌کرد. هر بار که توسط پدرش مورد مواخذه قرار می‌گرفت، به سمت مادرش یا خواهر بزرگش ادل می‌دوید تا از او طلب بخشش کند. بعد از چند ماه او در مدرسه «Mission Nursery» ثبت نام کرد. در آنجا نگرش او بهبود یافت؛ گرچه این امر موقتی بود.

هرمان به مدیر مدرسه، «پارسون پیفستر»، که او را خیلی درک می‌کرد نزدیک شد. نگرش رفتاری هرمان بد بود و طبیعت سرکش او والدینش را مجبور کرد مدرسه‌اش را یکی پس از دیگری تغییر دهند. والدین او بعد از دریافت یک سری شکایات از طبیعت زودرس فرزندشان از مدرسه‌های مختلف، متوجه شدند پسر آن‌ها یک کودک عادی نیست. در یک لحظه آن‌ها حتی به این فکر افتادند که هرمان را به پرورشگاه بسپارند؛ زیرا تربیت او برای آن‌ها خیلی سخت بود. با این حال، آن‌ها خیلی زود متوجه شدند که هرمان هسه دارای قدرت مشاهده کلاسیک بود؛ ذهنی باهوش که قادر به حفظ کردن تعداد زیادی شعر در مقایسه با سایر کودکان هم سن و سالش بود. علاوه بر این، او در کشیدن نقاشی‌های شگفت انگیز و بداهه نوازی بسیار مهارت داشت.

زندگی‌نامه هرمان هسه سرانجام خانواده به کالو بازگشتند و هرمان در مدرسه لاتین در «گوپینگن» به تحصیل پرداخت. نگرش او قابل کنترل شد و تا آنجا پیش رفت که همیشه والدینش را با گرفتن نمرات بالای کلاس تحت تاثیر قرار می‌داد. بعد از پایان تحصیلات ابتدایی، پدر و مادرش او را در حوزه علمیه‌ای در «مالبورن» که باشکوه‌ترین صومعه آلمان بود ثبت نام کردند. هرمان از حضور در معتبرترین مدرسه شبانه‌روزی آلمان بسیار خوشحال بود زیرا این مدرسه بود که غنی‌ترین افکار را در او به وجود آورد و باعث پیشروی در دنیای ادبیات شد.

فضای مدرسه برای او بسیار جذاب بود و رابطه خوبی با سایر دانش‌آموزان و معلمان خود برقرار می‌کرد. هرمان بعد از گذشت تنها چند ماه توانست از لحاظ علمی بسیار پیشرفت کند و در نوشتن مقاله و ترجمه شعر یونانی به آلمانی بسیار ماهر شود. با این حال، مرحله خوشحالی او خیلی طول نکشید؛ زیرا بحران شخصی او که زندگی‌اش را تحت تاثیر قرار داد شروع شد. نگرش سرکشانه او مسیر توسعه و پیشرفتش را مختل کرد.بیوگرافی هرمان هسه

دوران بحران هرمان هسه
بخشی از بیوگرافی هرمان هسه مربوط به دوران بحران او است. نخستین مواجهه هرمان با بیماری روانی در دوازده سالگی بود؛ زمانی که پدرش یوهانس هسه به دلیل فشار و تنش کاری زیاد، دچار افسردگی شدید شد. برای مدت دو ماه هرمان در یک بیمارستان تحت معالجه قرار گرفت و مادرش به همراه ادل در جستجوی مکانی برای خانه جدید بودند.

هرمان از بیماری پدرش بسیار آشفته بود و ناتوانی او در انجام کارهای مفید، اوضاع را بدتر می‌کرد. سرانجام هرمان در موسسه‌ای که تحت نظارت «کریستوف فردریش بلومهارد» (همکار پدربزرگ هرمان) بود ثبت نام شد و انتظار می‌رفت که او آنجا تحت درمان‌های خاص قرار بگیرد. هرمان هسه در سن 17 سالگی با «اوژنی کلوب» 22 ساله آشنا شد. هنگامی که عشق خودش را اعلام کرد، اوژنی نپذیرفت. این کار او را به دنیای ناامیدی سوق داد و حتی اقدام به خودکشی کرد که در آن ناموفق بود. پس از آن، در «استتن» در موسسه‌ای که برای کودکان عقب مانده ذهنی و صرع بود پذیرفته شد.

بعد از گذشت چند ماه، هرمان نگرش مثبتی از خودش نشان داد و به دلیل رفتار خوبی که داشت توانست از آنجا آزاد شود.معرفی هرمان هسه هرمان تحصیلات خود را در مدرسه متوسطه‌ای در «کانستات»، نزدیک «اشتوتگارت» از سر گرفت. بعد از اینکه دوران امتحانات را با موفقیت گذراند، خانواده‌اش به او اجازه دادند تا به خانه‌اش در کالو بازگردد. هرمان برای مدتی به پدرش در انتشاراتی کمک کرد. پدربزرگش او را به مطالعه گسترده ترغیب کرد و به کتابخانه وسیع خود که مملو از کتاب‌های مربوط به ادبیات جهان بود راه داد. تحت هدایت و حمایت پدربزرگش بود که هرمان بال‌هایی برای کشف دنیای ادبیات پیدا کرد.

شروع نویسندگی هرمان هسه

شروع نویسندگی هرمان هسه

بخش دیگری از زندگینامه هرمان هسه مربوط به دوران شروع نویسندگی است. پس از گذشت مدتی، هرمان به عنوان شاگرد مکانیکی در یک کارخانه بزرگ واقع در کالو مشغول به کار شد. از آنجا که او تصمیم گفته بود استقلال مالی داشته باشد، چند ماهی را در آنجا سخت کار کرد اما در نهایت به عنوان شاگرد به کتابخانه‌ای در «توبینگن» پیوست. این کار نقطه عطف زندگی هرمان و شروع کار ادبی او بود.

این کتابفروشی پر از کتاب‌های مربوط به الهیات، فلسفه و حقوق بود که جزو موضوعات مورد علاقه هرمان بودند.درباره‌ی هرمان هسه مسئولیت‌های شغلی هرمان شامل سازماندهی، بسته‌بندی و بایگانی کتاب‌ها بود که از این کار خیلی لذت می‌برد. علاقه او به کتاب آنقدر زیاد بود که حتی پس از اختصاص دوازده ساعت کار روزانه، باز دست از مطالعه برنمی‌داشت.

حتی در روزهای یکشنبه، به جای خوش گذرانی با دوستانش، کتاب خواندن را ترجیح می‌داد و زمان زیادی را به تحقیق در مورد نوشته‌های الهیات گوته، لسینگ، شیلر و متون متعدد در مورد اساطیر یونان اختصاص می‌داد. هرمان در سن 18 سالگی به استقلال مالی رسید و تصمیم گرفت افق مطالعه‌اش را تغییر دهد و جذب کارها و نوشته‌های رمانتیک نویسندگان آلمانی به ویژه «کلمنس برنتانو»، «جوزف فریهر فون آیشندورف»، «فردریش هولدرلین» و «نوالیس» شد. هرمان با الهام از این نویسندگان، اولین شعر خود،یعنی مدونا (Madonna) را نوشت که در نشریات وین منتشر شد.

همزمان در سال 1897، او اولین مجموعه شعر خود را با نام آهنگ‌های عاشقانه (Romantic Songs) منتشر کرد. اگرچه این کار خیلی موفقیت‌آمیز نبود، اما یکی از شعرهای این مجموعه به نام Grand Valse توانست طرفداران کمی از جمله خانمی به نام «هلن ویگت» را به سمت او بکشاند. این موضوع باعث تشویق بیشتر هرمان شد و در سال بعد وی مجموعه شعر دیگری را به نام یک ساعت بعد از نیمه شب (One Hour After Midnight) منتشر کرد.

سبک ادبی هرمان هسه همسر هلن ویگت، آقای «اوژن دیدریخس»، ناشر جوانی بود که به خاطر جلب رضایت همسرش، با انتشار اشعار هرمان موافقت کرد؛ اما هر دو مجموعه ناموفق بودند زیرا نتوانستند خوانندگان را تحت تاثیر قرار دهند. تنها 54 نسخه از 600 نسخه چاپی آهنگ‌های عاشقانه فروخته شد و فروش یک ساعت پس از نیمه شب فاجعه بزرگی بود. مادر هرمان نیز آهنگ‌های عاشقانه را تایید نکرد زیرا آن‌ها را بسیار جسورانه و گناهکارانه می‌دانست. هرمان انتظار چنین رفتاری را از مادرش نداشت و این کار او را بسیار شوکه کرد. در سال 1899، هرمان تصمیم گرفت از خانواده‌اش دور شود و در یک کتابفروشی در بازل شروع به کار کرد.

عصر طلایی هرمان هسه
هسه توانست با بسیاری از روشنفکران بازل رابطه نزدیکی برقرار کند. ناشر «ساموئل فیشر» متوجه شد که هرمان توانایی فوق‌العاده‌ای دارد و او را به نوشتن رمان تشویق کرد و به او کمک کرد تا اولین رمانش را به نام پیتر کامنزیند (Peter Camenzind) در سال 1904 منتشر کند.

این رمان خیلی زود توانست بسیار محبوب شود؛ تا جایی که «زیگموند فروید»، متخصص مغز و اعصاب اتریشی و بنیان‌گذار روانکاوی، این کتاب را به عنوان رمان مورد علاقه خود معرفی کرد. در همان سال هرمان توانست «جایزه بائورنفلد» را از آن خود کند و جامعه «سوابین شیلر» به اتفاق آرا او را به عنوان عضو پیوسته انتخاب کرد و اولین انجمن هسه ایجاد شد. هرمان واقعا به این موضوع افتخار می‌کرد و این کار باعث شد انگیزه او بیشتر شود.

دوران طلایی هرمان هسه هرمان با اشتیاق به نوشتن ادامه داد و رمان دوم خود را با نام زیر چرخ (Beneath the Wheel) در سال 1906 منتشر کرد. در همان دوره او تعدادی داستان کوتاه و شعر سرود. در سال 1910 او سومین رمان خود به نام گرترود (Gertrude) را در لیست کتاب‌های هرمان هسه جای داد. اگرچه این رمان موفقیت‌آمیز بود، اما هرمان برای انتشار آن با سختی‌ها و پیچیدگی‌های زیادی روبرو شد.

ازدواج هرمان هسه
هرمان هسه در سال 1904 با «ماریا برنولی» ازدواج کرد. این زوج در «گاینهوفن» دریاچه کنستانس زندگی می‌کردند و ثمره ازدواج آن‌ها سه پسر بود. در این دوران، بعد از خواندن اثری از «آرتور شوپنهاور»، علاقه او به آیین بودا شکل گرفت. این ازدواج با بحران‌های متعددی روبرو شد و در نهایت به طلاق انجامید. ازدواج دوم او با خواننده «روت ونگر» بود، اما درست مانند ازدواج اولش هیچ سرانجامی نداشت.

مرگ هرمان هسه
هرمان هسه حتی زمانی که سلامتی‌اش در خطر افتاده بود، کارهای ادبی خود را ادامه می‌داد. در این دوران او برخی از مجموعه داستان‌های خوب کوتاه را منتشر کرد و شروع به جمع‌آوری شعر برای جلدی‌های بعدی نمود. ناشران آلمانی چاپ آثار وی را آغاز کردند و بیش از پیش بر محبوبیت و موفقیت هرمان افزوده شد.

افتخارات او همچنان ادامه داشت تا جایی که در سال 1946 موفق به دریافت جایزه ادبی نوبل و در سال 1955 موفق به اخذ جایزه صلح شد. سلامتی هرمان روز به روز بدتر می‌شد و او از چشمان دردناک خود که مانع سپری کردن اوقات فراغت مورد علاقه‌اش، یعنی باغبانی می‌شد، شاکی بود. سرانجام هرمان هسه در 9 آگوست سال 1962 میلادی در سن 85 سالگی بر اثر خونریزی مغزی درگذشت و در 11 آگوست در قبرستان «Sant’abbondio» سوئیس آرام گرفت.

📚✨ مقالات پیشنهادی جزوه پرو
برچسب ها
دیدگاه ها

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کابین وردپرس قالب وردپرس آموزش وردپرس