معرفی غلام حسین ساعدی

معرفی غلام حسین ساعدی

پست معرفی غلام حسین ساعدی ، توسط سایت دانلود کتاب برای شما عزیزان تهیه شده است. غلامحسین ساعدی (زادهٔ ۲۴ دی ۱۳۱۴، تبریز – درگذشتهٔ ۲ آذر ۱۳۶۴، پاریس) با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی به‌شمار می‌رفت.
ساعدی در ادبیات و اندیشهٔ سیاسی از پیروان جلال آل احمد به‌شمار می‌رفت؛ و از اوایل تشکیل کانون نویسندگان ایران بدان پیوست.

زندگینامه غلامحسین ساعدی

زندگینامه غلامحسین ساعدی

غلامحسین ساعدی (Gholam Hossein Saedi)، 24 دی 1314 در تبریز به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده پس از خواهری بود که در 11 ماهگی مرده بود. یک برادر و یک خواهر کوچک‌تر از خود نیز داشت. اجداد مادری ساعدی از مشروطه‌خواهان تبریز بودند و اجداد پدری‌اش در دربار قاجار منشی‌گری می‌کردند. خانواده‌ی ساعدی زندگی فقیرانه‌ای داشتند؛ پدرش کارمندی ساده بود و مادرش خانه‌دار. ساعدی تحصیلات مقدماتی خود را در تبریز گذراند. او در طول دوران تحصیل اغلب شاگرد اول مدرسه بود.

ساعدی پس از گذراندن دوره‌ی متوسطه، در سال 1334 وارد دانشکده‌ی پزشکی تبریز شد. او در سال 1340 با پایان‌نامه‏‌ای تحت عنوان «علل اجتماعی پیسکونوروزها (روان‌نژندی‌ها) در آذربایجان» که در ابتدا با اکراه از سوی اساتید پذیرفته شد، از این دانشکده فارغ‌التحصیل شد.

غلامحسین ساعدی در سال 1341 برای ادامه‌ی تحصیل روانه‌ی تهران شد. در ابتدا گرایش زنان و زایمان را برگزید ولی پس از مدتی انصراف داد و به دوره‌ی سربازی رفت. او پس از پایان دوره‌ی سربازی، دوباره به مطالعه‌ی روان‌پزشکی در دانشگاه تهران پرداخت و دوره‌ی تخصص این رشته را گذراند. ساعدی در تهران به همراه برادرش،‌ مطبی شبانه‌روزی در خیابان دلگشا افتتاح کرد. او از بیماران فقیر ویزیت دریافت نمی‌کرد. این مطب به زودی تبدیل به محفلی شد که بسیاری از چهره‌های جریان روشنفکری و ادبی آن زمان به آنجا رفت‌و‌آمد می‌کردند.

غلامحسین ساعدی در سال 1342 در بیمارستان روانی روزبه مشغول به کار شد و به همکاری با مؤسسه‌ی تحقیقات اجتماعی ایران و چاپ مقالات علمی در مجله‌ی روان‌پزشکی پرداخت. در همین دوران او سفرهای متعددی به روستاهای نواحی مختلف ایران داشت و به انتشار چند تک‌نگاری پرداخت. در سال 1343 انتشار هشت داستان پیوسته از ساعدی در مجموعه‌ای به نام «عزاداران بیل» او را به شهرت رساند.

فعالیت‌های سیاسی و اعتراض به سانسور

دوران کودکی و نوجوانی غلامحسین ساعدی مصادف بود با اشغال آذربایجان از سوی شوروی و تشکیل فرقه‌ی دمکرات آذربایجان و تدریس کتاب‌های درسی در آذربایجان به زبان ترکی. او بعدها با خاطره‌ای خوب از آن زمان یاد می‌کرد. ساعدی با سفر به روستاهای اطراف تبریز تلاش می‌کرد روستایی‌ها را با حقوق ضایع‌شده‌شان آشنا کند. او از هفده‌سالگی وارد فضای مطبوعات شد و سردبیری سه روزنامه را بر عهده گرفت. این روزنامه‌ها با حزب دموکرات مرتبط بودند و به همین دلیل او از سوی رژیم تحت نظر قرار گرفت.

ساعدی بعد از ماجرای کودتای 28 مرداد 1332 مدتی مخفی ‌بود و اولین بار در شهریور همان سال بازداشت شد. او در دوران دانشجویی از رهبران جنبش دانشجویی در تبریز بود و چند اعتصاب را سازماندهی کرد. او در همین دوره با برخی از اعضای هسته‌ی اولیه‌ی سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران در تبریز ارتباط گرفت.

غلامحسین ساعدی در سال 1346 به همراه چند نویسنده دیگر به تلاش برای مقابله با سانسور کتاب و مطبوعات پرداختند. ابتدا بر سر این موضوع با دولت وقت مذاکره کردند، ولی وقتی به نتیجه‌ای نرسیدند، به فکر تشکیل کانون نویسندگان ایران افتادند و هیئت مؤسسان کانون را راه انداختند.

غلامحسین ساعدی در خردادماه سال 1353، در حین تهیه‌ی گزارشی درباره‌ی شهرک‌های نوبنیاد اطراف سمنان از سوی ساواک بازداشت شد. او را ابتدا به زندان قزل‌قلعه و سپس به زندان اوین منتقل کردند. او به مدت یک سال در سلول انفرادی زیر شکنجه بود. این بازداشت تأثیر روحی عمیقی بر ساعدی داشت، به‌طوری‌که احمد شاملو درباره‌ی وضعیت او پس از تجربه‌ی زندان گفت: «آنچه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازه‌ی نیم‌جانی بیش نبود».

ساعدی پس از آزادی به دعوت انجمن قلم آمریکا سفری به آمریکا داشت و آنجا چند سخنرانی‏ انجام داد. او در سال 1356 از برگزارکنندگان و سخنرانان شب‌های شعر گوته بود که برخی از تحلیل‌گران آن را از جرقه‌های انقلاب بهمن می‌دانند.

دوران تبعید و مرگ

تعقیب، تهدید و سرکوب غلامحسین ساعدی پس از انقلاب نیز ادامه پیدا کرد و او در اواخر سال 1360 مجبور به ترک وطن شد و از طریق پاکستان به فرانسه گریخت اما هرگز با محیط غربت اخت نشد. خود او درباره‌ی این دوره می‌گوید:‌ «احساس می‌کنم که از ریشه کنده شده‌ام. هیچ‌چیز را واقعی نمی‌بینم. از دو چیز می‌ترسم: یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن».

غلامحسین ساعدی در سال 1360 با بدری لنکرانی ازدواج کرد. او در خارج از کشور اقدام به انتشار مجله‌ی الفبا (چاپ پاریس)، چند نمایشنامه از جمله «اتللو در سرزمین عجایب» و‌ چند فیلمنامه کرد و تعداد بسیار زیادی مقاله، داستان و نمایشنامه نوشت که ناقص مانده است. در نهایت، غلامحسین ساعدی در چهل‌ونه‌سالگی، پس از یک خون‌ریزی داخلی در بیمارستانی در دوم آذر سال 1364 در پاریس چشم از دنیا فرو بست و در گورستان پر-لاشز به خاک سپرده شد.

دوران نویسندگی

غلامحسین ساعدی که از زمان دبیرستان در نشریات دانش‌آموزی شروع به نویسندگی کرده بود، از سال 1334 انتشار آثار خود در مجله‌ها و ماهنامه‌های ادبی را آغاز کرد. او برای دور زدن سانسور، نمایش‌نامه‌های خود را با نام مستعار گوهرمراد منتشر می‌کرد. ساعدی را از پیشگامان تئاتر ایران در دهه‌ی 1340 می‌دانند. در این دوران، او به چاپ آثار پانتومیم با عنوان «لال‌بازی» پرداخت.

غلامحسین ساعدی در سال 1341 پس از مهاجرت به تهران با نشریاتی چون آرش و کتاب هفته به همکاری پرداخت. او در اوایل دهه‌ی 1350 مجله‌ی الفبا را راه‌اندازی کرد که بسیاری از نویسندگان سرشناس در آن یادداشت می‌نوشتند. در سال‌های بعد معروف‌ترین داستان‌ها و نمایش‌نامه‌های اجتماعی خود از جمله «عزاداران بیل»، «چوب‌به‌دست‌های ورزیل»، «بهترین بابای دنیا» و «پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت» را نوشت. او در سال 1356 با احمد شاملو به انتشار مجله‌ی ایرانشهر در خارج از ایران پرداخت. پس از انقلاب نیز داستان‌های او در مجله‌هایی مثل کتاب جمعه و ویژه‌ی‌ هنر و ادبیات منتشر می‌‏شد.

غلامحسین ساعدی چند تک‌نگاری‌ نیز در کارنامه‌ی خود دارد. اولین آنها با نام «ایلخچی» در سال 1342 منتشر شد. ایلخچی روستایی در نزدیکی تبریز است که برخی از صوفیان اهل حق در آن‌جا زندگی می‌کنند. او در تک‌نگاری‌های بعدی خود با عنوان «خیاو یا مشکین‌شهر» و «اهل هوا (با مقدمه‌ی جمشید بهنام)» تلاش کرد به فرهنگ بومی و اسطوره‌های دیگر نواحی ایران توجه نشان دهد.

بهترین کتاب‌های غلامحسین ساعدی

بهترین کتاب‌های غلامحسین ساعدی

 

کارهای غلامحسین ساعدی مجموعه‌ای از آثار پژوهشی و ادبی، داستان، نمایشنامه، فیلمنامه، داستان کوتاه، شعر، تک‌نگاری، سفرنامه، یادداشت‌های روزنامه‌نگاری، نقد و نظر، ترجمه و … را شامل می‌شود. بسیاری از آثار ساعدی به زبان‌های اروپایی ترجمه، منتشر و اجرا ‌شده است. در زیر مروری کوتاه داریم بر برخی از آثار شاخص این نویسنده:

کتاب ترس و لرز (Fear and trembling): مجموعه‌ی شش داستان اجتماعی پیوسته درباره‌ی بیماری، فقر و خرافات در میان مردم حاشیه‌ی خلیج فارس است. دریا در این داستان‌ها، هم منبع برکت و زندگی است و هم منشأ هراس و بیگانگی. در هر کدام از داستان‌های این مجموعه، اتفاقی غریب و اضطراب‌آور رخ می‌دهد که با رازی پنهان در طول داستان به پایان می‌رسد. این مجموعه در سال 1347 منتشر شده است.

کتاب عزاداران بیل: مجموعه‌ی هشت داستان پیوسته با روایتی مرموز، درباره‌ی فقر و مشکلات مردم روستایی به نام بَیَل است. ساعدی این کتاب را در سال 1343 نوشته است. منتقدان این کتاب را از نمونه‌های برجسته‌ی سبک رئالیسم جادویی در ادبیات فارسی می‌دانند.

کتاب چوب به دست‌های ورزیل: این کتاب که از معروف‌ترین نمایشنامه‌های ساعدی محسوب می‌شود، ماجرای درگیری‌های مردم روستایی را به تصویر می‌کشد که گرازها به تنها دارایی‌شان، یعنی زمین‌های کشاورزی حمله کرده‌اند و حالا به دنبال راهی برای خلاص شدن از این مشکل هستند. این نمایشنامه در سال 1344 نوشته شده است.

سبک نگارش و دیدگاه‌های غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی در آثار خود مضامینی مثل ستم، استعمار،‌ از خودبیگانگی، مسخ، جهان غرایب، اشباح، خرافات، اضطراب، شک، تنهایی و مرگ‌اندیشی ‌را مطرح می‌کند. فضای بسیاری از داستان‌های ساعدی مالیخولیایی و هذیانی است. ساعدی که خود روان‌پزشک بود، در داستان‌هایش رویاها، کابوس‌ها،‌ خرافات و روان‌پریشی‌های مردم را تشریح می‌کند که به گمان او ریشه‌ای اجتماعی دارند. داستان‌های او درباره‌ی فقر است، اما نه‌تنها آن را تقدیس نمی‌کند، بلکه آثار مخربش را به تصویر می‌کشد و در داستانی مثل «آشغالدونی» مسیر انحطاط اخلاقی یک انسان فقیر و تبدیل شدن او به یک تبهکار را نشان می‌دهد.

در داستان‌های غلامحسین ساعدی رگه‌های پررنگی از واقع‌گرایی اجتماعی و نگاه بدبینانه و انتقادی به جامعه، همراه با درون‌مایه‌ای فلسفی و اگزیستانسیال دیده می‌شود. منتقدانی همچون کورش اسدی و احمد شاملو آثار ساعدی را در سبک واقع‌گرایی جادویی ارزیابی می‌کنند؛ چرا که عناصر مختلفی از این سبک در جهان داستان‌های ساعدی دیده می‌شود:‌ فضای وهم‌آلود، استحاله‌ی انسان، حضور عوامل فراطبیعی و اشیاء و موجوداتی غریب که ترکیبی از انسان و حیوان هستند و…

آثار غلامحسین ساعدی بازتاب نگاه روشنفکران نسبت به معضلاتی مثل بیکاری، مهاجرت روستاییان به شهر، مسئله‌ی تهی‌دستان شهری، حاشیه‌نشینی و سرکوب سیاسی هستند. اغلب آثار و داستان‌های ساعدی در گونه‌ی ادبیات روستایی قرار می‌گیرد. اما چند اثر، به‌ویژه رمان‌های او، در فضای شهری می‌گذرند. یکی از ویژگی‌های اصلی آثار غلامحسین ساعدی، فضاسازی‌های آکنده از کشش و تعلیق است.

اقتباس‌های سینمایی و فرهنگی از غلامحسین ساعدی
سه فیلم اقتباسی در تاریخ سینمای ایران بر اساس داستان‌های غلامحسین ساعدی ساخته شده است:

فیلم «گاو»،‌ به کارگردانی داریوش مهرجویی، که از فیلم‌های مهم موج نو سینمای ایران محسوب می‌شود از داستان‌های عزداران بیل اقتباس شده است. فیلم‌نامه‌ی این فیلم محصول مشترک مهرجویی و ساعدی است.

فیلم «آرامش در حضور دیگران»، به کارگردانی ناصر تقوایی، بر اساس داستانی با همین نام از کتاب «واهمه‌های بی‌نام‌ونشان» ساخته شده است.

فیلم «دایره‌ی مینا»، به کارگردانی داریوش مهرجویی، بر اساس داستان «آشغالدونی» اثر غلامحسین ساعدی ساخته شده است. فیلم‌نامه‌ی این فیلم، دومین همکاری مهرجویی و ساعدی است. این فیلم به مدت سه سال توقیف بود و در سال 1356 اجازه‌ی اکران پیدا کرد.

کدام کتاب‌های ساعدی را بخوانیم؟

کدام کتاب‌های ساعدی را بخوانیم؟

عزاداران بیل
وقتی نامِ غلامحسین ساعدی را می‌شونیم، ناخودآگاه یاد شاهکار ادبی‌اش فیلم‌نامه‌ی «گاو» و روستای بَیَل می‌افتیم. این کتاب یکی از بهترین آثار غلامحسین ساعدی است و مجموعه‌ی هشت داستان با شخصیت‌ها و مکانی مشترک است که فقط با عنوان‌های قصه‌ی اول، قصه‌ی دوم و …، قصه‌ی هشتم از هم جدا شده‌‎اند. «گاو» قصه‌ی چهارم این مجموعه است.

در بَیَل نه از جوانی و طراوت خبری هست و نه از تولد. بَیَل پوسیده و متروک است. روستا زیر آوارِ بیماری، مرگ، حادثه و غارت کمر خم کرده و همین‌طور خانه است که درش گِل گرفته می‌شود. زمینه‌ای بیمارگونه در هر هشت قصه حکومت می‌کند (مشهدی حسن با مرگ گاوِ عزیزش چنان ضربه‌ای می‌خورد که آرام آرام مبدل به گاو می‌شود). بیماری‌ها، وضع زیست درمان‌گران و آداب رسوم مردم روستای بَیَل همه با هم می‌خوانند و هماهنگ‌اند. ننه خانوم و ننه فاطمه نمایندگان آن اعتقادات جادوگرانه و خرافه‌آمیزی هستند که ریشه در زندگانی بشر ابتدایی دارد. آن‌ها با علم و کتل و شمعدان‌ها و امام‌زاده‌ی خود نقش پزشک را بازی می‌کنند، به هنگام مصیبت ظاهر می‌شوند و برای از بین بردن بلا می‌خواهند از نیروهای مرموز طبیعت کمک بگیرند.

عزاداران بَیَل به نوعی انتقاد به وضع بی‎سوادی، محرومیت و فقر موجود در جامعه‎ی روستایی است. روستاهایی که از ابتدایی‎ترین امکانات زندگی بی‎بهره‌اند.

چوب به‌دست‌های ورزیل
آدم‌های تنها و اسیر حوادثِ ناخواسته و ناشناس همیشه دنبال پشت و پناه‌اند. این بی‌پناهی آن‌ها را وا می‌دارد تا دنبال کسی یا پناهگاهی گردند. این پناهگاه مسجد وَرَزیل می‌تواند باشد و آن کس شکارچی‌ها. وقتی گرازها به وَرَزیل حمله می‌کنند، اهالی ورزیل برای کشتن‌شان به شکارچی‌ها متوسل می‌شوند اما مدت زیادی نمی‌گذرد که خودِ این شکارچی‌ها در اثر استحاله، تبدیل به گراز می‌شوند!

حکایتی از مردمانی که برای حل مشکلاتشان به بیگانگان متوسل می‌شوند و بدون این‌که بدانند چه‌طوری و از کجا، تمام دنیای‌شان را به زورگویی و چپاول غریبه‌ها می‌بازند. حکایتی حاصل از نگاه نقاد و لحن بلند و کنایی ساعدی به حضور مستشاران خارجی در ایران.

«چوب به‌دست‌های وَرَزیل» اولین بار مهرماه ١٣۴۴ در تالار ٢۵شهریور تهران به نمایش گذاشته شد. جلال آل احمد پس از تماشای نمایش نوشت: «دیگر ساعدی، یک ایرانی، برای یک دنیا حرف زننده است؛ بر سکوی پرش مسائل محلی به دنیا جستن… اگر خرقه بخشیدن در عالم قلم رسم بود و اگر لیاقت و حق چنین بخششی می‌یافتم، من خرقه‌ام را به دوش غلامحسین ساعدی می‌افکندم.»

آی بی کلاه، آی با کلاه
داستان این نمایش که در دو پرده اتفاق می‌افتد درباره‌ی ظن و شک اهالی یک محله به حضور دزدها و حرامیان در محله‌شان است. «آی‌بی‌کلاه، آی‌باکلاه» مانند دیگر آثار غلامحسین ساعدی در عرصه‌ی ادبیات نمایشی، یک اثر تمثیلی است. این نمایش در دو پرده اجرا می‌شود. در پرده‌ی اول، یعنی آی‌بی‌کلاه، با ولوله‌ای که در جان اهالی می‌افتد، همه به حضور یک هیولا در ساختمان متروکه‌ای مشکوک می‌شوند. در یک فضای وهمی، مردی روی بالکن می‌آید و او که سرخوش و نیمه‌مست است، اما با این حال بر خلق و خوی مردم محل تسلط دارد، آن‌ها را فریب می‌دهد.

در پرده‌ی دوم،که با اختلاف زمانی از وقایع پرده‌ی اول اتفاق می‌افتد، بار دیگر همان هیاهو در محله اتفاق می‌افتد. عده‌ای از غارت‌گران به راستی در خانه‌ی متروکه‌ی محله پناه می‌گیرند. پیرمردی که دزدان را می‌بیند یک‌بار اشتباه می‌کند و چون مردم این اشتباه را دروغ می‌پندارند، دیگر گوش به سخنش نمی‌دهند و بار دوم که پیرمرد فریاد کمک می‌کشد، همه دیوانه‌اش می‌دانند و پزشک محله به او قرص خواب‌آور می‌دهد. حوادث پرده‌ی اول تکرار می‌شود، این‌بار اما مردم که قبل‌تر فریب خورده‌اند، بی‌تفاوت می‌مانند و …

خانه روشنی
مجموعه‌ی «خانه‌روشنی» شامل پنج نمایش‌نامه است که نمایش‌نامه‌ی «خانه‌روشنی» توسط علی نصیریان و نمایش‌نامه‌ی «دعوت» به کارگردانی جعفر والی به روی صحنه رفت. نمایش‌نامه‌ی «دست بالای دست» به کارگردانی جعفر والی و نمایش‌نامه‌ی «خوشا به حال بردباران» به کارگردانی داوود رشیدی در سال ۱۳۴۶ در تلویزیون اجرا شده است.

در «خانه‌روشنی» تیمساری فلج در تخت خود افتاده و از ناامیدی پزشکان و ناتوانی آن‌ها به ستوه آمده است. پزشکی نظامی بر بالین او می‌آید، خبر از بهبودی‌اش می‌دهد و به انکار همه‌ی ناتوانی‌هایش می‌پردازد…

در نمایش‌نامه‌ی «دعوت» پیردختری تنها و فراموش شده، گمان می‌کند که او را به مهمانی مجلل و با شکوهی دعوت کرده‌اند. پیردختر بی‌تاب و بی‌قرار دور خودش می‌چرخد، هر تکه از لباس و کفش و کلاهش را از کسی قرض می‌گیرد، آرایش می‌کند،  لباس می‌پوشد و به موقع آماده‌ی رفتن می‌شود. ناگهان از یاد می‌برد چه کسی او را دعوت کرده است. به همه‌ی دوستان و آشنایانش تلفن می‌زند تا شاید از طریق آن‌ها میزبان را بشناسد و بفهمد به کجا دعوت شده است. این تلاش بی‌فایده است چون هرگز میزبان و دعوتی در کار نبوده و نیست.

«دست بالای دست» صحنه‌ی پایانی زندگی مردی است که همه را ترک کرده و به گوشه‌ی تنهایی خود پناه برده است اما دیگران باز هم می‌خواهند او را به زندگی بازگردانند…

در نمایش‌نامه‌ی «خوشا به حال بردباران» زوج پیر و ناتوانی که از انجام کارهای خود ناتوانند و در جست‌وجوی خدمتکاری می باشند، ترسِ از دست دادن دختر خدمتکار و تلاش برای جلب رضایت او، منجر به تاراج زندگی‌شان توسط دختر می‌گردد و در نهایت بدون حتی لباسی بر تن روی تخت‌های بی‌تشک نشسته‌اند و زندگی‌شان از پنجره‌های بی‌پرده نمایان است . این کتاب مجموعه‌ای از آثار غلامحسین ساعدی در ادبیات نماشی است.

ترس و لرز
«ترس و لرز» یکی از آثار غلامحسین ساعدی است و مجموعه‌ای از شش داستان کوتاه و به‌هم پیوسته در مورد مردم جنوب کشور و بیماری و فقر آن‌هاست. این داستان‌ها، دارای ساختاری واقع‌گرا، معماگونه و رمزآلود است که با ترس و وهم همراه شده‌اند. رواج خرافات در بین مردم در سراسر داستان مشاهده می‌شود. «خرافات» کانون فشارهای غیر مستقیم روانی در اهالی آبادی‌ست و ساعدی شخصیت‌های «ترس و لرز» را از زاویه‌ی روان‌شناختی تجزیه و تحلیل می‌کند. مانند «عزاداران بَیَل» زمینه‌ای بیمارگونه در قصه‌ها حکومت می‌کند (بیمار شدن سالم احمد و زن عبدالجواد).

غلامحسین ساعدی از جهتی به بیماری‌های بومی مردم سواحل خلیج‌فارس نظر دارد و از جهت دیگر زندگانی اجتماعی آن‌ها را به صحنه‌ی داستان می‌آورد.‌ هر داستان بستر حوادث جداگانه و تازه است که پشت سر هم اتفاق می‌افتد اما زنجیره‌ی درونی داستان‌ها به‌هم مربوط است و تمامی آن‌ها در میان اهالی یک آبادی و در زمان‌های مختلفی رخ می‌دهد.

مرگ غلام‌حسین ساعدی
ساعدی تصمیم می‌گیرد تا ادامه زندگی خود را در فرانسه سپری نماید، اما زندگی در آن کشور 4 سال بیشتر به طول نینجامید. در سحرگاه دوم آذر سال 1364 شمسی (23 نوامبر 1985 میلادی) براثر خونریزی داخلی در بیمارستان «سن آنتوان» پاریس، در سن 49 سالگی، دار فانی را وداع می‌گوید. وی هشتم آذرماه (29 نوامبر) در قطعه 85 گورستان «پرلاشز» در کنار «صادق هدایت» درحالی‌که فقط 4 سال از ازدواج وی نگذشته بود، به خاک سپرده می‌شود.

📚✨ مقالات پیشنهادی جزوه پرو
برچسب ها
دیدگاه ها

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کابین وردپرس قالب وردپرس آموزش وردپرس