توضیحات
کتاب خشم و هیاهو ویلیام فاکنر PDF توسط وب سایت جزوه پرو برای شما عزیزان تهیه شده است ،
معرفی کتاب خشم و هیاهو ویلیام فاکنر :
این کتاب را به چهار قسمت مختلف تقسیمبندی کرده و هر یک از این بخشها را به یکی از فرزندان خانواده کامپسون اختصاص داده است . اما بخش چهارم از دیدگاه سوم شخص روایت میشود .
بنجامین یا بنجی که معلول ذهنی است ، کوئنتین پسر تحصیل کرده و محبوب ، جیسون جوانترین پسر و کدی که خواهر آنهاست ، همگی فرزندان این خانواده هستند .
اغلب منتقدان نظرات مختلفی در مورد داستان این کتاب و همچنین فرم روایی آن بیان نمودهاند . به صورت خلاصه میتوان گفت : خصوصیت فرمی اصلی در این رمان استفاده از چهار نگاه مختلف در روایت سرنگونی خانوادهی کامپسون است که از ذهن درمانده بنجی آغاز و به سوی ذهن متفاوت و یا بیاندازه وسواسی جیسون حرکت میکند و در نهایت به دنیای عینی دیلسی میرسد .
بدین ترتیب خواننده را در این رمان ، از سادهلوحی و مظلومیت به سوی روشنگری سوق میدهد . در واقع راوی در این کتاب چند بار عوض میشود و امکان تاویلهای متفاوتی را برای شما فراهم میکند .
برشی از کتاب کتاب خشم و هیاهو ویلیام فاکنر :
چراغهای توی ماشین روشن بودند ، بنابراین وقتی بین درختان حرکت میکردیم چیزی به جز صورتم خودم و یک خانم که در سمت راست ماشین نشسته بود و کلاهی با یک پرشکسته روی سرش گذاشته بود نمیدیدم . اما وقتی از درختان خارج میشدیم میتوانستم دوباره تاریک و روشن را ببینم .
آن حالت روشنایی که انگار زمانی حقیقتا مدتی توقف کرده بود و خورشید درست زیر افق آویخته شده بود . و بعد از جلوی اتاقکی رد شدیم که پیرمرد چیزی را از کیسه در آورده بود و میخورد و جاده زیر تاریک و روشن ادامه مییافت و به درون تاریک و روشن میرفت و احساس سرعت و آرامش آب در طرفی دیگر .
بعد ماشین به راه افتاد . در میان در باز ، کوران هوا بیشتر و بیشتر میشد تا آنکه مرتب همراه با بوی تابستان و تاریکی از میان ماشین عبور میکرد ، فقط بوی یاس دیواری نبود . به نظرم بوی یاس دیواری از غمانگیزترین بوها بود و من خیلی بوها را به یاد دارم ، یاس پیچی یکی از آنها بود .
در روزهای بارانی که حال مادر چندان بد نبود که نتواند جلوی پنجره بیاید ، ما زیر آن بازی میکردیم . وقتی مادر در تخت میماند دیلسی لباسهای کهنه تن ما میکرد و اجازه میداد تا زیر باران برویم چون میگفت که باران با بچهها کاری ندارد .
ولی اگر حال مادر خوب بود ما همیشه بازی را از روی ایوان شروع میکردیم تا اینکه او میگفت که زیاد سر و صدا میکنیم ، آن وقت بیرون میرفتیم و زیر داربست چوبی یاس پیچی بازی میکردیم .
اینجا همان جایی بود که من امروز صبح برای آخرین بار رودخانه را دیدم . اطراف اینجا من آب را آن طرف تاریک و روشن احساس میکردم . بویش را میشنفتم . وقتی در بهار شکوفهها باز میشدند و باران میآمد ، بو در همهجا پخش میشد .
زمانهای دیگر آدم زیاد متوجه آن نمیشد ولی هر وقت باران میآمد بو در زمان تاریک و روشن وارد خانه میشد
📙💌 فایل های پیشنهادی جزوه پرو :
دانلود کتاب جامعه شناسی آموزش و پرورشی محمود شارع پور PDF
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.